۱۳۸۹ اسفند ۱۸, چهارشنبه

باید که به فال نیک گرفت


بعد از ظهر است. هر دو خانه ایم. باران و برفی تند با هم می بارند. اجاق ما روشن است و عطر مطبوع خوراک در هوا. پنجره ی بزرگ اتاق اما کاملا مه گرفته است. هر دو خوشحالیم و خندان. هر چند خسته و کمی بی حال. ساعتی پیش "کودی" دوست و همکلاس دانشگاهیت خبر داد که هیچکدام از شما پذیرش امسال دانشگاه خودتان را نگرفته اید. او که بسیار ناراحت بود به کشورش باز خواهد گشت و در دانشگاه UCLA ادامه ی تحصیل خواهد داد. تو اما منتظر جواب "یورکی" که من بدان بسیار امیدوارم.

روحیه ات اما عالی است. عالی. مثل همیشه. بعد از اینکه با "بلت" صحبت کردی و گفت که احتمال پذیرش امسال برای تو و دیگر بچه ها با توجه به کم شدن بودجه و سختتر شدن مسیر کم شده و تشویقت کرد که برای یکی دو سالی به یورک بیایی و ادامه ی درس دهی و کار کنی و OSAP بگیری و غیره و باز هم تلاش کنی برای آمدن به تورنتو هر دو انتظار این خبر را داشتیم و به همین دلیل هم خیلی ناراحت نشدیم. من حقیقتش البته احتمال پذیرش ات را می دادم اما حالا که تو هم به دانشگاه من خواهی آمد - به امید خدا- شکل زندگی و محل آن تا اندازه ای تغییر خواهد کرد تا بعد.

خب! در این روز زیبا و با برکت همه چیز را به فال نیک می گیرم. راستی دیشب خواب دیدم که چند ساعت مچی که مادر به من داده بود در انبار خانه ی سراج بالای پشت بام کنار هم قرار گرفته و من کمی از بی توجهی ام به آنها ناراحت شده ام. وقت را باید دریابم. وقت تنگ است و کار بسیار. اما با روحیه همه چیز را به فال نیک می گیریم.

هیچ نظری موجود نیست: