۱۳۸۹ اسفند ۱۷, سه‌شنبه

نابغه


تازه از دکتر برگشته ایم. برای پای تو رفتیم دکتر و بعدش هم عکس از پایت گرفتیم و خرید کردیم و الان هم تو داری شام درست می کنی. با مامانم و مادر هم حرف زدیم که خوب بودند. مامانم هنوز نرفته چکی که برایش فرستاده ایم را نقد کند و احتمالا هم قصد داره که اصلا نره.

امروز هر دو کلاس داشتیم. من بعد از کلاس آمدم دانشگاه تو و بعد از یک ساعتی که در "لاونج" گروه شما نشستم تا تو با استادهایت حرف بزنی و درباره ی مقالات پایان ترم تصمیم بگیری و من هم اخبار ایران را چک می کردم که روز زن بود و باز هم دلاوران زن و مرد در خیابانها به سرکوب و استبداد اعراض کرده اند. البته با آیدین بعد از کلاس که حرف می زدیم از بی برنامه بودن و آشفتگی در برنامه ریزان می گفتیم که چقدر در کوتاه مدت باعث ضرر خواهد بود.

امروز آخرین جلسه ی درس درباره ی دیالکتیک منفی آدورنو را داشتیم و من بطرز عجیبی - بخاطر تنبلی- این فرصت تاریخی را از دست دادم و نرسیدم که با برنامه ی کلاس خودم را با متن خوانی هماهنگ کنم. البته تصمیم گرفته ام که مقاله ام را در باره ی این کار و نقد آدورنو به آیده آلیسم آلمانی بنویسم که می دانم چقدر چالش انگیز و سخت برایم خواهد بود اما امیدوارم که چیزی از ته اش یاد بگیرم.

دیروز هم من رفتم دانشگاه برای جلسه ی گروه برای بچه های فوق که می خواهند به دکترا بروند و اطلاعات مفیدی از "گمل" گرفتیم. تو هم که صبح با آیدا رفته بودی دکتر برای کار اون و بعدش هم "کاسکو" برای خرید خودمون. تا برگشتی ساعت 9 شب بود و تا کارهایت را کردی و خوابیدیم ساعت نزدیک یک شده بود.

امیدوارم که این امیدواری را به شروع درس خواندن از دست ندهم. بلاخره باید شروع کنم. اتفاقا دیروز در راه که بودم برنامه ی "آیدیا" از رادیو CBC را گوش می کردم که راجع به تمرین و ممارست در موفقیت بجای باور به IQ بود. خلاصه برنامه ی جالبی بود و مثالهای داروین، انشتین و موتزارت گویای خیلی چیزها بود که انگار نوابغ بیشتر از اینکه نابغه به دنیا بیایند ساخته می شوند. خلاصه که باید 10 سال مستمر و حدود 1500 ساعت در مجموع - روزی 4 ساعت- کار کرد تا به سطح متخصص رسید. نابغه بودن پیشکش.

هیچ نظری موجود نیست: