۱۳۹۲ مرداد ۱۶, چهارشنبه

یاسمین آبی


دوشنبه بعد از چند جایی که رفتیم تا بساط پیک نیک را به پا کنیم و مناسب نبود بلاخره با پیشنهاد آیدین و سحر جایی نسبتا نزدیک پیدا کردیم و دور هم تا غروب بودیم. آنها یکی از دوستانشان را هم که از ایران آمده بود آورده بودند به اسم آذر و فرشید و هم با کامران آمده بود و ما هم دنبال کیارش و آننا رفته بودیم و خلاصه ۹ نفری شدیم. البته دوباره با توجه به اینکه کیارش چیزی جز یک بسته آبجو که جز من خودش و آننا مصرفش کردند و فرشید هم جز منقل کباب و ذغال چیزی نیاورده بودند و دوباره بار تمام پذیرایی به عهده ی آیدین و سحر و ما بود. سهم آنها البته بیشتر از ما و به نظرم صورت خوشی نداشت که دوباره این اتفاق بیفته. شب بهت گفتم که با کیارش نباید تعارف کنی و خودش هم نشان داده که خیلی این مسائل حالیش نیست.

اما روز خوبی بود. بدمینتون بازی کردن تو و فوتبال من هنوز هم آثار بدن دردش وجود داره اما در مجموع خوش گذشت و قرار شد دوباره قبل از شروع ترم جدید دور هم جمع شویم.

دیروز صبح هم بعد از اینکه تصمیم گرفتم تو را سر کار برسانم و به دانشگاه بروم برای گرفتن چند کتاب که باید تا حالا طبق برنامه خوانده شده بود و هنوز ورق هم نخورده تو را رساندم و رفتم دانشگاه که بخاطر برگزاری مسابقات تنیس جام راجرز جای پارکینگ پیدا کردن بیش از نیم ساعت وقتم را گرفت. خلاصه که همانطور که بهت گفته بود آدم از با ماشین دانشگاه رفتن پشیمان میشه. کارم که تمام شد برگشتم خانه و یکی دو ساعت بعد دوباره باید دنبال تو می آمدم. با اینکه گفتم بهتره سینما رفتن را به شب دیگه ای موکول کنیم اما تو گفتی نه بهتره امشب برویم و همین شد که بعد از اینکه آمدم دنبالت رفتیم سینما فیلم جدید وودی آلن یاسمین آبی. بد نبود. بازی کیت بلانشت و یکی دو نفر دیگه در فیلم خوب بود و داستانش هم البته به عنوان سینما صنعت سرگرمی جذابیت دو ساعته اش را داشت.

امروز هم با رفتن تو سر کار که کمتر از ده دقیقه ی پیش اتفاق افتاد به سلامتی شروع شده. امروز اعضای بورد آنجا جمع می شوند و تو کلی کار داری. از هفته ی بعد هم که قراره همکار جدیدت بیاد و ببینیم که چه خواهد شد. من هم که دنبال بهانه ام برای درس نخواندن. زبان و رمان و همه ی کارهای مفید دیگر هم تعصیله تا اطلاع بعدی.
همین!

هیچ نظری موجود نیست: