۱۳۹۲ مرداد ۲۲, سه‌شنبه

سفارت


بعد از مدتهاست که دوباره حس صبح روز بیدار شدن را دارم تجربه می کنم. البته هنوز آنچنان که باید نشده و البته از زود بیدار شدن هم قراره که استفاده ای مفید مثل زبان و یا درس خواندن کنم- چونان گذشته- که هنوز تا انجا راه داریم. اما دلیل زودتر بیدار شدن این دو روز عادت دادن خودمان به کمتر خوابیدن و کمی با آرامش کارهای صبح را کردن هست. ضمن اینکه داستان امروز هم مزید بر علت شده که وقت سفارت در ساعت ۸ صبح داریم. تو مطابق معمول و همچنان مثل همیشه تمام مدارک و کارها و برنامه ها را آماده کرده ای و به احتمال زیاد مشکلی برای ویزا نخواهیم داشت. هر چند که هر چه حساب و کتاب می کنیم خیلی بعید می دانم توان مالی سفر به آمریکا- یا حداقل پیش مامان و مادر- را داشته باشیم.

از دیروز همکار جدید تو کارش را شروع کرده و تو کمی بابت نرمال شدن وضعیت و شرایط کاری خودت خیال راحتتری پیدا کرده ای. گفتی که تام هم اخر وقت از تو پرسیده که نظرت چیست و آیا فکر می کنی طرف بتواند از پس این کارها پیش بیاد که بعد از کمی صحبت معلوم شده هر دو نگاه مثبتی به جنیفر دارید.

اما قرار بود امروز بعد از سفارت تو را به شرکت برسانم و بعد برم دنبال کار ترجمه ی پاسپورتهاکه دیشب متوجه شدیم که پاسپورتها را سفارت برای دو هفته ای نگه خواهد داشت و خلاصه کار اپلیکیشن کانادامون خود به خود عقبتر هم میفته.

اما امروز با اینکه باید درس بخوانم و خصوصا زبان خیلی بعید می دانم که چنین کنم و به نظر میرسه که رسالت گذراندن ایام به بطالت را هنوز به پایان نبرده ام. دیروز مصاحبه ای خیلی ضعیف با مهرجویی می خواندم که یک نکته ی خوب داشت و آن اینکه مقایسه کرده بود ما را با غربی ها که جدا از هر گونه باز خوردی کارشان را جدی می گیرند و به همین دلیل یک نویسنده دهها کتاب و ماقله می نویسد و یک فیلمساز دهها فیلم- مثلا می گفت که برگمان نزدیک به ۶۰ فیلم ساخته- اما ما یک اثر خوب اولیه می دهیم و بی انگیزه و یا راضی می شویم.

اما امشب شاید که اگر تو به موقع کارت را تمام کنی به سینما برویم و این فیلم دانمارکی- شکار- که خیلی دوست دارم ببینمش را تماشا کنیم.

آلمانی را هم اگر از امروز شروع کردم که کردم اگر نه خیلی اوضاعم در ترم بعد خرابه چون تنها گزینه ای که برای ثبت نام دارم یک سطح بالاتر هست و باید خودم را برای آن آماده کنم.

هیچ نظری موجود نیست: