۱۳۹۲ مرداد ۲۳, چهارشنبه

زندگیت را چگونه گذراندی دوست من؟


چهارشنبه را هم دارم با بیخیالی و بازیگوشی و اتلاف وقت و زندگی پیش می برم. دیروز صبح رفتیم سفارت و مشکلی بابت گرفتن ویزا نداشتیم جز آنکه گفت طبق قانون نمی تواند ویزایی برامون صادر کن که بیش از سه ماه اجازه ی ورود را داشته باشه و این یعنی اینکه رفتن پیش مادر و بقیه برای کریستمس منتفی است مگر آنکه بار دیگر تمام مراحل را از نو طی کنیم- کاری که خودش هم پیشنهادش را داد. ضمن اینکه گفت بابت پاسپورت فخیمه ی اسلامی امکان صدور ویزای مالتی پل وجود نداره.

خلاصه که دیروز را بعد از سفارت به رفتن سر کار و کار کردن و تلاش از طرف تو و سر در گمی از طرف من گذراندیم. یک مقاله ی خیلی کوتاه از لنین درباره ی دیالکتیک تمام کاری بود که دیروز کردم و کمی ورزش.

از امروز با اینکه صبح زود هم بیدار شدم اما هنوز نه آلمانی خواندن و نه درس خواندن را شروع نکرده ام و این در حالی است که چهار ماه از تعصیلات تابستانی دانشگاه می گذرد و چقدر آروز می کردم که اسکالرشیپ بگیرم- شرک می خواستم و سوپر شرک گرفتم- تا بتوانم بی دغدغه در تابستان به درس و نوشتن بگذرانم و این هم نتیجه اش. به قول هامون یک دفعه همه چی تلپی!

شاید برای نیمه ی اکتبر اگر وضع حالی و مالی اجازه داد برای اینکه ویزامون سوخت نشه دو سه روزی به نیویورک و یا شیکاگو برویم. البته داستان وضعیت مالی خیلی داستانه! دیروز مجبور شدیم از ریک پول قرض کنیم و درجا هم باید ۳۰۰ دلار برای ویزای مامان و بابات به حساب بانکی بابات می فرستادی. این سومین تابستان ما اینجاست و سومین مرتبه که از کسی برای گذران ماه اگست پول قرض کردیم. امیدوارم که آخرین سالش هم باشد. البته اگر مجبور به پول فرستادن به ایران و آمریکا نبودیم کار خودمان را می توانستیم راست و ریس کنیم اما به هرحال این هم بخشی از زندگی است.

امشب قراره برای دیدن نمایشگاه آی وی وی به AGO برویم که برای اعضاء ساعت ویژه برگزار کرده. قرار شد که حتما برای دیدن نمایشگاه ویژه ی مصر باستان هم به زودی به ROM برویم. خلاصه که برنامه داریم و کار می کنی. مشکل تنها من هستم که حجاب خودم شدم و باید از میان برخیزم تا بتوانم خودم را ببینم. ای وای که واقعا نمی دانم پاسخم به خود چیست آن روزی که مواجه با این سئوال شوم که زندگیت را چگونه گذراندی دوست من؟

هیچ نظری موجود نیست: