۱۳۹۱ آذر ۱۵, چهارشنبه

We may or may not see each other again


با اینکه برخلاف برنامه ای که داشتیم نشد که قبل از کنسرت با هم بریم بار یا رستورانی بشینیم و چیزی بخوریم و در همان ایر کانادا بعد از ماهها فست فود گرفتیم، با اینکه تا رسیدیم خانه و خوابیدیم ساعت نزدیک یک بامداد بود، با اینکه الان که دارم می نویسم ساعت نزدیک ۷ صبحه و تو خیلی خسته در تخت خواب هنوز توان بلند شدن را نداری، با اینکه دیروز هر دو روز پرکار و شلوغی را داشتیم و امروز هم و...

اما عجب شبی بود و عجب کنسرتی. واقعا لذت بخش و واقعا دلپذیر. قبلش خبر شکستن اعتصاب غذای نسرین ستوده تو را حسابی به وجد آورده بود و در راه که بودیم ستایش برایت ایمیل زده بود که حسین- برادرش- تا دو روز دیگه میرسه سیدنی و می خواست با در جریان گذاشتن تو ما را هم سهیم و خوشحال در این خبر بکنه و کلی خبرهای خوب دیگه اما کنسرت لئونارد کوهن تمام این خبرهای خوب را تکمیل کرد و خیلی بهمون خوش گذشت.

اجرای زیبا، گروه بین المللی زبردست، سه خانمی که پشت صدا می خواندند، نور پردازی و بخصوص تواضع و اجرای خوب خودش شبی به یاد ماندنی ساخت. این مرد ۷۸ ساله چنان نزدیک به چهار ساعت اجرا کرد که من که نزدیک به نصف سن اون را دارم از خودم خجالت کشیدم. تقریبا تمام آهنگهای معروفش را در سه نوبت خواند. دو قسمت اصلی و یک قسمت هم بعد از تشویق ممتد تماشگران.

اما آنچه در همان ابتدا خیلی من را تحت تاثیر قرار داد- طوری که نه تنها تمام دیشب بلکه مدتها می تونه در سرم صدا کنه- حرف همان ابتدای کنسرت بود که گفت:
We may or may not see each other again
but I promise you that I give you whatever I have tonight

با خودم فکر کردم که این نگاه درس بزرگی به من می تونه بده که همیشه همه چیز را به تعویق می اندازم برای دفعه ی بعد. این نگاه می تونه نحوه ی زیست و فکرم را عوض کنه اگر واقعا بهش پایبند باشم. می تونه نه تنها از درون آرامتر و مصمم تر کنه من را، که حتی توان ساختن یک آینده ی کلا متفاوت را هم بهم بده اگر من هم اینگونه ببینم و اینگونه قدر زمانم را بدانم.

تو رو بهم کردی بعد چند دقیقه ای که از این حرفش گذشته بود و بهم گفتی حالت خوبه؟ گفتم نمی دانم. کلا یک طور دیگه ای بودم. تو هم با تمام خستگی روز کلا دیشب را طور دیگه ای لذت بردی.

هیچ نظری موجود نیست: