۱۳۹۱ آذر ۲۲, چهارشنبه

۱۲/۱۲/۱۲ پایان سمبلیک و چند روز مانده به آغاز حقیقی


خب صبح روز ۱۲.۱۲.۱۲ هست. البته متوجه شدم که ملت میگن ۲۱ دسامبر روز آخر داستان حیات و زندگی است. چون جناب نوسترآداموس و جمعه ی ظهور و روز خاص یهود و ... همه با هم- به قول مشتی- تلاقی کرده و خلاصه جمعه ی بعدی است و هنوز چند روزی وقت مانده.

اما برای من که امروز در واقع پایان سمبلیک ۴۰۰ ضربه و تقریبا ۴۰۰ روز بود با نمره ی تجدیدی- اگر نه مردودی- به پایان رسید. تنها نکته ی امیدوار کننده استارت خوردن دوباره ی روحیه ی درس خواندن هست که امیدوارم بعد از نوشتن لویناس و ام آر پی دوباره به باد فنا ندمش بره.آلمانی و ورزش و رمان خوانی کارهایی بود که نصفه و نیمه ماند و باید استارت دوباره از همین روزها بخوره و البته استارتی برای ادامه. درس هم که جای خود. تا ببینیم که این آغاز جدید چگونه رقم می خورد و چگونه جلو برده میشود.

ساعت ۶- بعد از مدتها و البته اولین بار در این خانه ی جدید- بیدار شدم. البته از آنجایی که شبها دیر می خوابیم برای تو ناراحتم که امکان استراحت بهتر را با بیدار شدن زودترم می برم. اما اگر شبها زودتر بخوابیم کلا اوضاع بهتر میشه- این هم یکی دیگه از آن موارده که باید فکری به حالش کرد. خودم هم مدتی است که شبها بسیار بد و بی کیفیت می خوابم و در واقع کاملا ذهنم بیداره و بارها بلند میشم و ساعت را می بینم و یا به هوای آب خوردن کمی راه میرم. اما بیشتر بخاطر داستان مقاله ی لویناس و ام آر پی است.

دیروز عصر با اینکه قرار رفتن به سینما در سه شنبه شب را کنسل کرده بودیم بخاطر اینکه کار تو سر وقت تمام شد و قبل از ۶ بلند شده بودی رفتیم سینما. من از کتابخانه و تو از شرکت آمدی و رفتیم فیلم لینکلن. خیلی مایل نبودم که بابت فیلم اسپیلبرگ پول بلیط بدیم اما به هر حال بین این و آرگو به لینکلن رسیدیم. البته بازی دنیل دی-لوئیس هم دلیل اصلی بود. اما خوشم نیامد. خیلی نورپردازی و انتخاب لنز بدی داشت. برای فیلمی که تقریبا به تمامه کادرها داخلی و فضای بسته هست باید خیلی دقیقتر و بهتر عمل می کردند. تو که از شدت تائتری بودن فیلم خوشت نیامده بود. اما حتی بابت شخصیتی که تعریف شده بود دی-لوئیس هم خیلی بازی چشمگیری نداشت. به هر حال فیلمی بود که دیدیم و تا آمدیم خانه و خوابیدیم نزدیک ۱۲ شده بود.

الان هم ساعت تو زنگ زد که یعنی ۷ شده و دیگه وقت بیداری است. هوا البته به شدت تاریک و خنک هست. درسته که دیروز برای اولین بار بطور رسمی زیر صفر رفته بودیم اما برای این موقع سال خیلی هوای خوبی است.

آخرین نکته هم اینکه برای تعطیلات کریستمس سمیه و شوهرش از دبی به اینجا می آیند. به تو خبر داده که هر جا که برای شب سال نو برنامه داریم آنها را هم لحاظ کنیم. همین داستان را پگاه و فرشید هم گفته اند. از آنها جالبتر دوست دیگرت شری و پارتنرش هستند که نزدیک به ۲۰ سالی هست اینجایند. داشتم فکر می کردم بابت روحیه ی تو و بابت این ویژگی خاص تو مبنی بر داخل محیط شدن و اصطلاحا بر خوردن با جامعه هست که از کسانی که ۲۰ ساله اینجا هستند تا مسافر ده روزه همه به تو می گویند برنامه ریزی کن. خلاصه که قراره بریم درک هتل که هم موزیک داره و هم جای جالبی است. البته اگر همگی به سلامت از جمعه ی موعود عبور کنیم.

فعلا که اولین تشعشعات نور آفتاب ۱۲ دسامبر ۲۰۱۲ داره به ما میرسه تا این روز جالب را با آغاز نوینی که قراره با هم داشته باشیم جشن بگیریم.
آغاز دیگری برای ما. آغاز من و تو مبارک.

هیچ نظری موجود نیست: