۱۳۹۱ مهر ۱۳, پنجشنبه

سرماخوردگی


پنج شنبه صبح در کرما هستم و تو هم تازه رسیده ای سر کار. تمام دیروز را بابت سرماخودرگی خانه ماندی و استراحت کردی و من هم که از صبح با یکی از دانشجویانم در دانشگاه قرار داشتم بعد از اینکه یک آب پرتغال برای تو گرفتم رفتم تا شب که خودت از خودت مراقبت کنی و بهتر بشی. البته شب قبلش یعنی سه شنبه شب همت کردی و بعد از اینکه من از خستگی تصمیم گرفتم که نروم کلاس آلمانی و ماندم خانه و رفتم برای تو وسایل آش خریدم یک آش خوب درست کردی و دیروز حالت را بهتر کرده بود. امروز هم از تو خواستم که بمانی خانه اما گفتی که خیلی کار داری و باید بروی. به هر حال امروز روز شروع درس و مقاله ی لویناس من بود که باز هم بابت عقب افتادن از برنامه هایم بعیده که شروع کنم. اول از همه باید کارهای نهایی پروپوزالم را بکنم و بعد از اینکه کامتهای تو را آپلای کنم بفرستمش برای مگان بعد هم که کلی درس عقب افتاده ی آلمانی دارم و آخرش هم که کلاس گوته.

دیروز صبح زود بیدار شدم و کمی آدورنو و مقاله ی سوژه/ابژه را برای بار چندم و کلاس تری خواندم. قبلش رفتم دیدن دیوید و ازش بابت نمره ی درس سرمایه تشکر کردم که گفت می داند و اطمینان دارد که من با نوشتن یک تز و مقالات خوب جبران می کنم. تری هم از من خواسته بود قبل از کلاسش بروم در دفترش و خلاصه بهم گفت چون خیلی جلوتر از بقیه ی بچه ها هستم- که خوب امتیازی هم تلقی نمیشه چون اکثرا برای بار اول هست که دارند چنین حوزه ای را مطالعه می کنند (هر چند که اکثرا هم واقعا مطالعه نمی کنند!)- بهتره که کمی رعایت فضای بحثها را بکنم. البته خیلی اصرار داشت که بودن من در کلاس برای خودش هم بهتره چون برخی اوقات مسايلی را که فراموش می کنه دقیق توضیح بده با حرفهای من بهشون دوباره رجوع می کنه و توضیح میده. البته واقعیت اینه که تری استاد خوبیه اما نه پس زمینه ی فلسفی اشر را داره و نه توان و تمایل ارتقاء سطح کلاس را به شکل موثر- حداقل در این درس. جالب اینکه بعد از اینکه بهش گفتم کاملا متوجه ی نکته و حرفهایش هستم و گفتم که اتفاقا قصد دارم در حوزه ی تخصصی خودش یعنی وبر باهاش یک درس مطالعاتی بر دارم خیلی استقبال کرد و کار را تا سوپروایزی تز دکترایم پیش برد که بد هم نیست در این زمینه هم با هم حرف بزنیم. جالبه حالا هم دیوید و هم تری دوست دارند من دانشجوی دکترایشان باشم و هم اشر تلویحا قبول کرده- کسی که من بیشتر از بقیه تمایل کار کردن زیر نظرش را دارم. اتفاقا در کلاس و ساعت دوم که مقاله ی آدورنو بود با اینکه یکی از بچه ها پرزنتیشن خوبی هم داد اما با مزخرفاتی که یکی دوتا از بچه ها گفتند لازم شد که من هم حرف بزنم و خوب هم بود. تری هم نکات خوبی را در ادامه اش گفت و به نظرم بهتر از بقیه ی کلاسهای این ترمش شد. جالب اینکه مایکل و فرزاد و یاسر- که خیلی برداشتهای پرت و مزخرفی از متون می کنه- گفتند که چه خوب شد که تو این نکات را گفتی. اما شب که به تو گفتم حرف مهمی بهم زدی و گفتی حواست باشه که آینده ی کاریت را تحت تاثیر قرار ندهی. گویا در دانشگاه تورنتو از چند نفری شنیده بودی که برای بعضی از استادان خیلی جالب نیست که دانشجویی این طوری کار کنه و در کلاس محور قرار بگیره و اتفاقا در آینده که می خواهد برای کار در دانشگاه اقدام کنه در ممکنه برخی از این استادان نظر منفی بدهند چون فکر می کنند که طرف ممکنه حوزه ی اقتدار آنها را تحت تاثیر قرار بده. با اینکه چنین موردی در باره ی من صادق نیست و به احتمال زیاد در باره ی اشر و دیوید اما حرفت بی ربط نیست و می توانم بفهمم که آنها به تو درست گفته اند.

پول اوسپ هم دیروز رسید و من هم شب پول مرجان را بهش پس دادم که خوب خیلی کمک بزرگی بود به ما برای تابستان. از ایران هم خبر می رسه که در بازار بابت از کنترل خارج شدن قیمت ارز و گرانی وحشتناک که الزاما برای بازاری ها بد نیست اما برای مردم غیر قابل تحمل شده شلوغی و اعتراض پیش آمده و بعد از مدتها دوباره گاز اشک آور و پلیس سرکوب و ... ریخته در خیابان. تو با مامان و بابات دیروز حرف میزدی و آنها گفته بودند که دوباره شلوغ شده و اوضاع بیش از پیش بهم ریخته.

اما داستان من و تو در اینجا خدا را شکر علیرغم عقب افتادگی های بسیار در درس و تکلیف بد نیست و تنها باید روی این حوزه متمرکز شویم. تو پیانو هم داری و من هم آلمانی که داره زیادی اذیت میکنه.
 

هیچ نظری موجود نیست: