۱۳۹۱ آبان ۲, سه‌شنبه

یکی از بزرگترین اتفاقات زندگی ساز


این پست را مثل تمامی پست های قبلی تنها و تنها به افتخار تو اینجا میگذارم و البته این یکی را با افتخار به تو و به خودم بابت همسر تو بودن. امروز با اینکه بخاطر سرماخوردگی و بی حالی از خانه تکان نخوردم و تمام روز را خانه بودم یکی از مهمترین روزهای زندگی خودمان نه تنها در کانادا که در تمام دوران مشترکمون می دانم.

تو با همت و تلاشی که همیشه داشتی و داری و به لطف خدا و کمک میریام و بخصوص خود الیزابت که بهش لیز میگن کار دایمی و اساسی- که میریام بهت گفته بود اگر حامله نبود خودش برای این کار آپلای می کرده و نزدیک به صد نفر هم آپلای کرده اند- در شرکت را گرفتی.

حالا میشوی دستیار لیز که خودش معاون کل تام شوارتز هست که از جمله مهمترین چهرههای اقتصادی این کشور محسوب میشه. داستان از این قرار شد که بعد از اینکه بطور اتفاقی- و هالیوودی همانطور که قبلا نوشته بودم- لیز تو را روز پنج شنبه می بینه و به قول خودش عین داستانهای عاشقانه از آن طرف سالن متوجه ی تو میشه و بعد از اینکه درباره ی تو از کلی و میریام که رده شون ده برابر پایین تر از اون هست می پرسه و آنها هم کلی از تو تعریف می کنند تصمیم می گیره که تو را به عنوان منشی و دستیار خودش معرفی کنه و به همین دلیل بعد از اینکه امروز با مدیر کل منابع انسانی شرکت مصاحبه کردی آخر وقت با خود تام حرف زدی که معمولا در ماه کمتر پیش میاد که در شهر باشه و اتفاقا از فردا هم به مدت یک ماه به اروپا و آمریکا میره. تام هم برخلاف انتظار خود لیز در کمتر از ده دقیقه به تو و لیز تبریک میگه و خلاصه کار را گرفتی. مبارکمون باشه.

به گفته ی میریام این کار به غیر از تاثیرش در رزومه و در آمد به مراتب بیشترش تو را با آدمهای در ارتباط قرار میده که از جمله ی مهمترین چهرههای افتصادی کانادا هستند. اتفاقا تام هم همین را بهت گفته و از تو خواسته که کاملا نسبت به این موضوع آگاه باشی. جالب اینکه لیز هم گفته در همین هفته ۸ هزار دلاری که شرکت کاریابی کوانتم بابت تو خواسته را خواهند داد. همین یک نمونه نشان دهنده ی تفاوت کار هست.

بعد از اینکه این خبر را بهم دادی گفتم از خوشحالی دیگه توی خونه بند نمیشم و قرار شد همدیگر را در کرما ببینیم. تا رسیدی شده بود ۶ و نیم و یک ساعتی نشستیم و تو با جزییات برایم شرح ماوقع را دادی. نکته ای که هر دو بهش اذعان داریم درستی حرفی است که میریام بهت زده که از دوستانش گفته که سالهاست با داشتن دکترا دنبال حداقل حقوق در دانشگاهها دارند TA می کنند و بهت گفته که این کار نه تنها رزمه ساز که زندگی ساز هست. بهت گفتم که اتفاقا اگر درست کار کنیم و بخصوص من درست و به قول تو مثل تعهد رسمی کار کنم و درس بخوانم با پشتوانه ای که چنین کاری بهمون میده می توان به آکادمیک شدن امیدوار بود.

خلاصه که هنوز جابجا نشده قدم های خیر داره بیش از پیش از راه میرسه. به امید روزهای روشن آینده و به امید درست زندگی کردن و از امکاناتمون برای بهتر شدن زندگی خودمان، خانوادههامون و اطرافیان و هر کسی که می توانیم کاری برایش کنیم استفاده کنیم.

عجب روز و قدم بزرگی! مبارک مون باشه عشق من.
   


هیچ نظری موجود نیست: