۱۳۹۱ مهر ۱۹, چهارشنبه

کلاه


ساعت ۵ صبح هست و بیدار شده ام برای آلمانی خواندن. دیشب در کلاس متوجه شدم حتی در سطح یک ترم پایین تر هم نیستم و خلاصه خیلی اوضاع و کارم خرابه. دیروز بعد از اینکه تو رفتی سر کار من هم رفتم کتابخانه کلی تا خیر سرم شروع به درس خواندن کنم که بعد از ماهها نگاهی به لویناس انداختم و خیلی سریع متوجه شدم که نه حتی ظرف دو هفته ی آینده که تا یک ماه دیگر هم این مقاله تمام شدنی نیست. به همین دلیل ایمیلی برای اشر زدم که می خواهم ببینمت. البته شب قبلش هم بابت توصیه نامه های او جی اس و شرک بهش ایمیل زده بودم. خلاصه بعد از کلاس گوته همانطور که گفته بود بهش زنگ زدم و قرار شد فردا ساعت ۵ برای نیم ساعت بروم دیدنش و بعد هم بلافاصله خودم را به کلاس گوته برسانم.

در اینکه به من محبت کرده که شکی نیست اما دیشب به تو گفتم که بلاخره مشتی استاد راهنمای من هست و هیچ وقت هم وقت نداره که دانشجویش را ببینه. سال قبل گفت به شرطی که هیچ ملاقاتی نداشته باشیم حاضره که دایرکت ریدینگ بهم بده که خب هیچ ملاقاتی که نداشتیم سر جای خود که کلا هم یادش رفته بود من این درس را هم باهاش دارم وقتی که پرسیدم نمره ی مقاله ی بلند آدورنو را برای هر دو درس رد خواهد کرد گفت هر دو درس! منظورت چیه؟

به هر حال فردا باید برم دیدنش و همانطور که تو به درستی بهم گفتی لازم نیست خیلی هم مقدمه چینی کنم. تنها بهش خواهم گفت بابت جابجایی کمی دیرتر از موعد مقرر مقاله را تحویلش خواهم داد و کمی هم راجع به تزم باهاش حرف خواهم زد.

تو هم که بعد از سه روز مریضی سخت دیروز رفتی سر کار و ساعت نهار هم استریت کار- اتوبوس برقی- سوار شده بودی و رفته بودی آن سر شهر تا از مغازه ای که حرفش را زده بودیم برای پاییز و اوائل بهار کلاه مناسب و گرم بگیری. عصر تا رسیدی کارت تی تی سی را به من دادی تا بروم گوته و کلاه را نشانم دادی که خیلی بهت میاد و قشنگ هست. من هم که چند ساعتی در کلی دوام آورده بودم بعد از نهار از شدت سرمای داخل کتابخانه و البته نامناسب بودن لباسم برگشتم خانه. شب در راه برگشت زنگ زدم به مامانم که گفت بابک و مهدیس با سگشان رفته اند یکی دو روزی لس آنجلس دیدن مادر و مامان و خیلی خوشحال بودند. گفتم بخصوص برای مادر خیلی خوب شد و مامانم هم گفت مادر خیلی سرحال شده.

امروز دانشگاه نمی روم تا کمی بیشتر به فضای لویناس برگردم. تو هم که هفته ی پیش نرفتی کلاس تری امروز را باید بروی با اینکه دیشب خیلی سرفه می کردی. دو مقاله ی امروز متعلق به مارکوزه هست. خلاصه که روز درس هست و باید خیلی سریع به فضای درس و نوشتن برگردیم.

هیچ نظری موجود نیست: