۱۳۹۱ آبان ۸, دوشنبه

کلی تمیز کاری و کار عقب افتاده


دوشنبه بعد از ظهر هست و من در کرما دارم پروپوزالم را آماده می کنم تا در این طوفان وحشتناک که احتمالا در آمریکا حسابی خسارت به بار خواهد آورد و دامنه اش به اینجا هم می کشه برم دیدن اشر که داره میره مونتریال تا هم یک نگاهی به آن بندازه و هم من نامه هایم را ازش بگیرم.

تو سرکار هستی و من هم از صبح زود که با هم از در رفتیم بیرون تا ماشین را پس بدم و ساعت ۱۰ رسیدم خانه تا نیم ساعت پیش داشتم با نادر طبقه هایی که بعنوان شلف برای دیوار سالن گرفته بودیم را نصب می کردیم و کلی کلی کلی کار عقب افتاده برای تمیز کردن خانه ها دارم.

دیروز از ساعت ۱۰ با آمدن نادر شروع به اسباب کشی کردیم تا ۸ که اون رفت و ما مبل و واسیل را آورده بودیم این طرف و تو هم تمام وقتت را بابت اشتباهی حابجا کردن وسایل آشپزخانه که از آن طرف می آوردی این طرف و در کابیتنها می چیدی و مرتب می کردی هدر داده بودی و خلاصه وقتی نادر رفت من به خودم آمد دیدم حداقل چند ساعت دیگه خرده کاری و جمع آوری داریم چون تو تنها با آشپزخانه خودت را مشغول کرده بودی و هنوز هم کلی کار داشتی. با نق و غر و بدو بدو خلاصه تا تمام کردیم و همه چیز را آوردیم این طرف ساعت از ۱۲ شب گذشته بود و تا من حمام را چیدم و تمیز کردم و تو اتاق خواب را آماده ی خواب کردی و خوابیدیم شده بود نزدیک ۲. البته با حرفها و دعاهای قشنگی که کردیم و منظره ی بی نظیری که رو به خیابان خیس از باران داشتیم خیلی خوب و دلپذیر خوابیدیم.

صبح هم که من ۷ و نیم بیدار شدم و تو را بیدار کردم و یک ساعت بعد هر دو بیرون بودیم. تو سمت شرکت و من هم آن طرف شهر برای پس دادن ماشین. بعد هم که دوباره نادر با کرایه کردن یک دریل قوی آمده بود و کارها را تا الان که نزدیک ۴ بود انجام دادیم و الان هم باید برگردم خانه و کارهایم را بکنم و برم خانه ی اشر.

شب هم که تا دیر وقت باید برگردم و آن واحد را تمیز کنم و تو هم کلی کار در آشپزخانه داری و بعد هم بقیه جاها. خلاصه حسابی این هفته گیر داستان اسباب کشی هستیم اما بلاخره درست میشه و لذتش را می بریم.

برم که دیرم شده.
 

هیچ نظری موجود نیست: