۱۳۹۱ آبان ۱, دوشنبه

ویکند پر کار


تمام ویکند را به کارهای آپارتمان گذراندیم. البته شنبه بعد از ظهر تا غروب برای دیدن برگها و درختان پاییزی تا بری رفتیم و بد نبود اما از آنجا که جمعه شب ساعت از ۳ گذشته بود که تو دست از کار کشیدی و علیرغم اینکه من اصرار می کردم که این کارها را فردا و پس فردا هم میشه کرد اما تو و نسیم گرم حرف و کار شده بودید و خلاصه این دیرخوابیدن باعث شد تمام شنبه مون هم خسته و پرفشار جلو بره. اما دیدن بری و درختان هزاررنگ پاییزی حال و هوامون را عوض کرد. شب دوباره در ای کیا قرار داشتیم و اینبار با نادر که کارتون هایی را که برای جابجایی مون از کارخانه اش گرفته بهمون بده. خلاصه تا رسیدیم خانه و اسکایپی با آمریکا کردیم و خوابیدیم دیگه جون نداشتیم.

دیروز یکشنبه هم روز پر کاری بود اما اینکه به تمام داستانهایی که برنامه ریزی براشون کرده بودیم رسیدیم جالب شد. اول یک دست دیگه دیوار اتاق خواب را رنگ کردیم که رنگ هم کم آمد. بعد برای خرید ماه رفتیم کاستکو و از آنجا رفتیم دوباره کندین تایر تا هم رنگ بگیریم و هم دستگاه موکت شویی کرایه کنیم. خلاصه تا برگشتیم دوباره افتادیم به جان رنگ کردن دیوار که به دلیل کم آوردن رنگ کمی سایه روشن شده بود. بعد از اینکه رنگ کردیم تو آمدی این طرف تا خریدها را جابجا کنی و من هم موکت آپارتمان را حسابی شستم و تمیز کردم و کمد را جابجا کردم. تو که برگشتی کارها آماده شده بود و تنها مانده بود که چسبهای کنار دیوار را باز کنیم. البته هنوز دو تا دیوار دیگه برای رنگ داریم اما اصل داستان را انجام دادیم.

الان هم دوشنبه صبح هست و تو به سلامتی رفتی سر کار. امروز قراره تا به الیزابت که معاون کل شرکت هست ملاقات کنی که جمعه به کلی و میریام گفته که تو را می خواهد برای بخش خودش- که البته همانطور که میریام بهت گفته خیلی پرکارتر و ساعت کارش هم بیشتره- خلاصه که به سلامتی امیدواریم که هر چه خیر و صلاح هست پیش بیاد. من هم بعد از نوشتن این پست باید برم اول دستگاه موکت شویی را پس بدهم و بعد هم ماشین را و بعد هم برم دانشگاه دیوید را ببینم. آلمانی و درس هم که صفر مطلق. اصلا وقت نکردیم که کاری کنیم. همه چیز را به عقب انداختن و بعد هم گرفتار کارهای زندگی شدن همینه. اما باید شروع کنیم. هر دو.
 

هیچ نظری موجود نیست: