۱۳۹۱ آبان ۵, جمعه

دوباره نویسی


جمعه صبح هست و تو داری کارهایت را می کنی که بری سر کار و من هم دارم آماده ی رفتن به دانشگاه میشم که دو تا کلاس دارم و برای اولین بار متنی که امروز باید درس بدهم را هنوز نخوانده ام. این چند روز گذشته بابت سرماخوردگی دایم خانه بودم و هیچ کاری نکردم و حتی گوته هم نرفتم.

دیشب تو چند ساعتی بعد از اینکه از کار برگشتی در آپارتمانی که آخر هفته به سلامتی بهش اسباب کشی می کنیم کار کردی و من هم در رنگ کردن دیوارها کمک کردم. امروز هم با اینکه کلی در دو روز آینده کار داریم اما قرار شد که عصر ماشین کرایه کنم تا با هم برویم ای کیا و خریدهایی که لازم داریم را بکنیم تا در طول هفته ی آتی نصبشان کنم.

خلاصه که علیرغم مریضی و بی حالی کلی کار داریم و کلی درس عقب افتاده اما به سلامتی داریم به خانه ای می رویم که خوش یمنی و خوش قدمی اش را از همان ابتدا نشان داده. از کار تو گرفته که دیروز همه ی همکارانت بهت تبریک می گفتند تا شکل گرفتن برنامه هامون. تمام دیروز را برای دوباره نویسی پروپزالم وقت گذاشتم و هنوز تمام نشده. با اینکه دیوید بهم گفت که عالیه و اشر یکی دوتا توصیه برای بهتر کردنش کرد اما نقدهای یوناس- پسری که در دانشگاه تورنتو هست و با هم در گوته همکلاس هستیم- نشانم داد که باید برای روشن کردن برخی از مفاهیم بیشتر کار کنم. هر چند در اساس نقدهای یوناس اغلب یک سویه و اشتباه بود و لحنش هم در جاهایی زننده اما در جواب ایمیلش که برایم نوشته بود احتمالا از من متنفر شدی نوشتم که چقدر ممنون زحمتی که کشیده هستم و چقدر این کار را در سایه ی دوستی و مهر می بینم که واقعا هم همینگونه هست.

هیچ نظری موجود نیست: