۱۳۹۱ مهر ۲۸, جمعه

تحویل گرفتن آپارتمان


جمعه سحر هست و ساعت تا دقایقی دیگه میشه ۵. برای کارهای کلاسهایم بیدار شده ام. خوشبختانه تصحیح برگه ها تمام شد و مثل همیشه خالی از سوپرایز هم نبود. از سه شنبه که شروع کنم باید بگم خبر خاصی نبود جز اینکه خانه ماندم تا هم خودم را برای پرزنتیشن چهارشنبه که مقالات اثر هنری بنیامین و پاسخ غیرمستقیم آدورنو یعنی ویژگی شی واره موسیقی را پیش رو داشتم آماده کنم و هم بازی ایران با کره جنوبی را ببینم. بازی که خیلی دراماتیک ده نفره و یک هیچ به نفع ایران در تهران تمام شد و جالب بود. اما عصر که تو قرار بود بروی دکتر بعد از کلی معطل شدن در مترو و باد یخ خوردن در خیابان بی نتیجه برگشتی خانه و همین شد که دوباره سرماخوردی و خلاصه چهارشنبه ماندی خانه تا هم دکتر بری و هم استراحت کنی.

کلاس چهارشنبه هم بد نبود و البته ارايه ی دوتا مقاله سخت و نفس گیر شد. با اینکه شب هم بلیط رسیتال پیانو داشتیم در تی اس او اما نه تو حال داشتی و نه من و ماندیم خانه. تنها نکته ی مثبت روز البته این بود که کلید آپارتمانی که قرار هست به سلامتی به آنجا برویم را گرفتی و شب با هم رفتیم و یک بار دیگه نگاهش کردیم.

دیروز پنج شنبه هم بعد از اینکه حال تو با تجویز آنتی بیوتیک بلاخره بهتر شد و سر کار رفتی و من هم برای تصحیح و تمام کردن برگه ها صبح تا ساعت یک بعد از ظهر در کرما بودم و بعد برگشتم خانه،‌ با آلمانی خواندن من و از سر کار برگشتن تو همراه شد و رفتن من به گوته. با اینکه واقعا خسته بودم و بی حوصله اما رفتم و اتفاقا هم خوب بود. البته از جمع که خیلی عقب هستم اما به هر حال رفتنش باعث شد که کمی بیشتر در باغ باشم. شب هم در باران شدیدی که می بارید رسیدم خانه و تو گفتی بیا برویم دیوار و فضاهایی که باید وسايلمون را در آنجاها قرار بدهیم اندازه بزنیم و البته آیینه و دیوان حافظ و شیرینی هم بردیم. خلاصه که به سلامتی خانه را تحویل گرفتیم. دعا کردیم که بهترین و زیباترین سالها را در آنجا داشته باشیم تا به سلامتی برای صاحبخانه شدن از آنجا برویم. سلامتی و آرامش، موفقیت و خوشی، اخبار خوب از خودمان به دیگران و از دیگران و خانواده به ما و گرفتن دکترها و گرفتن کار مناسب و خلاصه جهش و ساختن و از همه مهمتر زیباتر کردن زندگی عاشقانه مون مهمترین دعاهای ما برای این خانه ی جدید هست که کلا سومین خانه مان محسوب میشه و ویژگی اختیارات لازمه برای صاحب خانه شدن و بودن را بهمون میده.

اما امروز! بعد از اینکه تو به سلامتی بری سر کار و من هم دانشگاه قراره که برگشتنی بروم و ماشین بگیرم و با هم برویم خرید و یک سر هم آی کیا و با نسیم هم در کندین تایر قرار داریم و بعد از اینکه رنگ گرفتیم خانه بر می گردیم که دیگه شب شده و قراره که شما دوتا اتاق و دیوار ورودی را رنگ کنید به سلامتی.

فردا هم من و تو بعد از اینکه با نسیم صبحانه خوردیم و اون رفت کلاس نقاشی خودش می رویم اطراف شهر که پاییز زیبا و رنگهای یکه و بی نظیر برگ ها را ببینیم. از یکشنبه هم که به سلامتی میشه ۲۱ اکتبر قراره که بنده بلاخره استارت خیلی کارها و خیلی چیزها را بزنم از جمله درس خواندن.

خلاصه که روزها و کارهای جدید و مهمی پیش روست و باید بیش از پیش قدر زندگی و لحظاتمان را بدانیم تا به سلامتی به آنچه که استحقاقش را داریم برسیم.

هیچ نظری موجود نیست: