۱۳۹۱ مهر ۹, یکشنبه

حرف زدن به نیت حرف زدن خالی


آخرین روز سپتامبر هست و دیگه نمی خواهم دایم مثل قبل تاکید کنم که تمام ماه را مفت از دست دادم و درس نخواندم و وای وای و... چون نه تنها که تکراری بلکه حال بهم زن هم شده.خلاصه که ماه خوبی بود جز در آن زمینه ای که باید که درس و زبان خواندن هست.

تمام امیدم به شروع ماه جدید است از فردا که اگر شروع نکنم پایان مرا شروع خواهد کرد.

دیشب رفتیم منزل فرشید و پگاه برای شام که بعد از مدتی بود دور هم جمع میشدیم و خوش گذشت جز کمی آخر کار که من در بحث- و طبق معمول بحث بی مورد با کسی که اساسا جز حرف زدن به نیت حرف زدن محض کار دیگه ای نمی خواهد بکند- با فرشید کمی احتمالا باعث حالگیری شدم. البته اصلا مورد خاصی نبود اما فرشید گفت که اینجا دوستی که صاحب امتیاز کیان بوده، گفتم رخ صفت گفت آره بهش گفتم که بیا با هم یک مجله ای راه بندازیم که هم توش حسابی پول در بیاد و هم کار فرهنگی کنیم و تمایلی نداشته- گفت که از نظر من اون احمقه و احتمالا از نظر اون هم من- خلاصه که حالا داشت این پیشنهاد را به من می داد و می گفت که شاید با وجود تو طرف قبول کنه. کمی بهش منطق کار را توضیح دادم و گفتم که مخاطبی که در نظر داری وجود خارجی به معنای خریدار چنین کاری در سطح بازخورد هزینه نداره و ... و خلاصه می گفت که نه تو می نویسی و من هم می نویسم و ... بعد هم که برایش از چرخه توزیع گفتم که مهمتر از تولید هست و از اینکه اینترنت داره چقدر از نیازهای همان مخاطب فرضی را جواب میده و ... خلاصه که تاثیر نداشت. بعد از کمی بحث متوجه شد که این مجلات به قول خودش مزخرفی که مجانی در سوپرهای ایرانی توزیع میشه خوب پول در می آورند و به هر حال اعتراف کرد که پول در آوردن هدف اصلیش هست. گفتم در مجموع چیزی در حد آنها در بهترین حالت خواهی شد و دایم از خودش مثال میزد. تا آخر سر که بهش گفتم خودت را معیار کلی قلمداد نکن و متاسفانه این مشکل توهم فرهنگی همه ی ما ایرانی هاست. موقع برگشتن تو بهم گفتی که حال فرشید
گرفته شد و خب طبیعی بود که ناراحت شوم از رفتاری که کردم. اما چون تو درست داشتی تحلیل می کردی بهم گفتی که در مورد یاسر- دانشجویی که سر کلاس تری برای مکتب فرانکفورت میاد و آخر مزخرف گویی هست و هیچی هم نمی خواند و دایم هم اراجیف به اسم نظر فلسفی از خودش متصاعد می کنه- هم این طور هر از گاهی برخورد می کنم. گفتی که شاید برای خیلی ها اساسا این برخورد رفتار درستی تلقی بشه اما از آنجایی که مطمئنی من دوست ندارم کسی را تحقیر کنم و یا بهش بفهمانم احمقانه، کودکانه و یا ابلهانه به موضوع نگاه می کنه فکر کردی که بهتره با من در این باره حرف بزنی. خیلی نیازی به فکر کردن نبود چون کاملا متوجه شدم که داری درست میگی و کاملا هم دقیق و من هم اصلا دوست ندارم چنین کاری را کنم. خلاصه که امروز به بهانه ی تشکر که بهشون زنگ زدم عذر خواهی کردم و فرشید گفت اصلا برای راه انداختن هر بیزنسی باید کاملا بدبینانه به موضوع نگاه کرد و به نظرش بحث خوبی بوده. به هر حال که باید روی این رفتارم کار کنم.

اما بعد از اینکه با هم رفتیم و قهوه ای خوردیم و تو برای خرید رفتی بلور مارکت و من هم برای دیدن کتاب رفتم بی ام وی و بعدش هم سلمانی حالا برگشته ام خانه و تو هم داری نهار برای امروز و یکی دو روز آینده درست می کنی و اگر فلک و الافلاک یاری کنه من هم بعد از این پست بشینم پای نوشتن پروپوزالم.

خلاصه که ماه تمام شد و قصه ی بنده هنوز آغاز هم نشده.

هیچ نظری موجود نیست: