۱۳۹۱ شهریور ۱۱, شنبه

زنبور


ظهر هست و تو دوتا ادویل خورده ای تا بلکه یک ساعتی بخوابی شاید که حالت بهتر بشه. خیلی روز خوبی را شروع کردیم. تو دل هم بودیم تا ساعت ۹ و بعد تو گفتی که برای امشب که آیدین و سحر می آیند می خواهی کیک خامه ای درست کنی و به همین دلیل قصد داری بری بلور مارکت. گفتم صبحانه ات را بخور من هم همراهت میام و می روم کرما. گفتی پس من هم میام تا با هم قهوه ای بخوریم. ضمن اینکه کرما خیلی محیط سرد و خلوتی داشت- چون لانگ ویکند هست به قول تو اکثرا رفته اند بیرون شهر- نشسته بودیم و تو داشتی از آیدا و بحث خرید خانه شان و نسیم و ... می گفتی که یک زنبور خیلی تند آمد روی لبه ی عینک آفتابی ات نشست و تا من بهت گفتم مواظب باش و تو هم متوجه نشدی زیر گونه ی چشم راستت را زد. با اینکه کلی یخ گذاشتیم و آمدی خانه پماد مالیدی و کلا ورمش خوابید اما سوزش و درد کلافه ات کرده ضمن اینکه خود یخ هم باعث شده که سینوزیتت درد بگیره. خلاصه که گند زده شد به روز و حالمون.

البته از خوش اخلاقی تو و تحمل دردت- که همیشه اینطوره- هر چی بگم کم گفته ام. خلاصه که آمدیم خانه. من برایت خریدها را کردم و هر چه هم اصرار دارم که بگذار زنگ به بچه ها بزنم و برنامه ی امشب را منتفی کنم گفتی که نه اتفاقا سرت گرم باشه بهتره. حالا تو خوابیدی و من هم که بعدش رفتم سلمانی برگشته ام خانه و گفتم پست امروز که روز شروع ماه و فصل جدید هست را بگذرام.

گفتم که دیشب هم از بس نسیم و آیدا دایم گفتند که خوش به حالت که اصلا اضافه وزن نداری و این قدر روی فرم هستی و... خلاصه که به قول معروف چشم هم خورده ای! اما واقعا دایم حرف و اخلاق و کار و درس و همه چیزت توی دهان این و اون هست و به هر حال بی تاثیر نیست. خودم هم البته نفر هستم در این صف.

دیشب هم خانه ی آیدا با دیدن مازیار و نسیم شب بدی نبود. البته من بیش از اندازه ای که قرارش را با خودم داشتم خوردم و حسابی سنگین رسیدم خانه. شب از آنجایی که ساعت از یک گذشته بود مازیار و نسیم ما را تا خانه رساندند که تلافی این دو باری که از خانه شان با هزار بدبختی و مشکل آمدیم در آمد. آیدا چند باری اشکش در آمد از ناراحتی بابت دست تنهایی و البته روحیه اش که بابت این زخم بین ابروهایش خیلی از دست رفته اما من سعی کردم با حرف و سر به سر گذاشتنش کمی حالش را بهتر کنم. بلاخره برای یک زن تنها با دو تا بچه ی کوچک و شوهری که در ایران به اسم کار در پی خوش گذرانی هست باید خیلی سخت باشه.

حالا که من بابت اهمال و اشتباهم که نتوانستم درست تو را متوجه زنبوره کنم خیلی از دست خودم شاکیم و بهتر حرف کس دیگه ای را نزنم که نمره ام همه جوره مردوده. قرار داشتم که از امروز آلمانی و از فردا درس را شروع کنم و با این داستان فعلا آلمانی امروز تا عصر منتفیه و عصر هم که مهمان داریم.

هیچ نظری موجود نیست: