۱۳۹۱ مهر ۳, دوشنبه

تغییر نگاه


دوشنبه شب هست و تو داری محتوایات لپ تاپت را در اکسترنال هاردی که امروز عصر از آپل خریده ایم می ریزی تا کمی بار لپی سبکتر بشه. من هم در ضمن نوشتن این پست دارم مزخرفات احمدی نژاد را در گفتگو با پیرس مورگان در سی ان ان می بینم. این احتمالا ششمین یا هفتمین بار هست که مشتی بابت آمدن به نیویورک داره با این شبکه صحبت می کنه و تقریبا ۹۰ درصد مزخرفات طرف برای همین تعداد مرتبه هست که داره از این شبکه پخش میشه. عجب دنیای رسانه ای کثیف و عجب سیاست احمقانه ای به اسم جریان آزاد اطلاعات دارند به خلق می تپانند.

بگذریم. امروز هم درسی نخواندم و بعد از اینکه صبح تو رفتی سر کار و من هم یک سر رفتم کرما و کمی آلمانی خواندم با هم برای عصر در ایتون سنتر قرار داشتیم تا از آپل اکسترنال هارد بخریم و از بست بای یک گوشی برای تو تا بتوانی راحت پیانو تمرین کنی.

برخلاف من که روز آرام و البته بی فایده ای داشتم تو روز شلوغی سر کار داشتی و خیلی خسته آمدی سر قرار. بعد از خریدهامون دوتایی برای یک چای رفتیم کرما و کمی با هم حرف زدیم درباره ی آینده و اینکه مجبوریم برای کمک به خانواده هامون حالا حالا ها بریم زیر بار قرض از اوسپ و چاره ای نیست و از این داستانها که در راه برگشت تو بهم گفتی که به آینده ی کاری من خیلی امیدواری- چیزی که خودم نه تنها امیدی بهش ندارم که اتفاقا فکر می کنم اگر تو درست وقت کنی که درس بخوانی این تویی که شانس کار آکادمیک داری- به هر حال حرفهای تو خیلی تکان دهنده بود. راست می گویی نباید به امروز و این روزها نگاه کنم و تنها این افق را داشته باشم فردا که آید نه تنها خسران که تمام این امکانات را از دست رفته می بینم.

راست می گویی. شاید باید این روزها را طور دیگه ای ببینم شاید باید کار را به عنوان کار برای خودم تعریف کنم بجای درس.
 

هیچ نظری موجود نیست: