۱۳۹۱ شهریور ۱۸, شنبه

لباس مناسب


خیلی خیلی دیرمون شده و تو داری سریع موهایت را خشک و مرتب می کنی تا با هم بریم بیرون. اول تو را باید بگذارم خانه ی آیدا تا با او بروید آرایشگاه. در واقع آیدا وقت گرفته و تو قراره که بچه هایش را برایش نگه داری. بعد هم که به سلامتی می آیید کلیسا برای کنسرت امشب. من هم بعد از اینکه تو را رساندم می روم کلیسا تا آخرین تمرین را بکنم.

پنج شنبه رفتیم نوبت دوم تمرین با کوارتت زهی که اساسا خوب نبود چون نتوانسته بودند جای مناسبی بگیرند و رفتیم در یک اتاق در خانه ی یکی از دوستان سامان که البته اسما آموزشگاه موسیقی است. خلاصه که جالب نشد و من هم کمی ترتیب شعرها را اشتباه می کردم- امیدوارم امشب چنین دسته گلی به آب ندم.

دیروز هم که به سلامتی اولین روز تدریس در سال جدید بود که هم کلاس تو را رفتم و هم بلافاصله کلاس خودم را. بچه های کلاس تو به مراتب بهتر و بیشتر توی باغ هستند و کلاس من اکثرا سال اولی و ترم اولی هستند. خلاصه که چالش امسال با بعضی از آنها پیش روست اما قراره که از تجربیات دو سه سال گذشته بیشتر استفاده کنم. ضمن اینکه متون خیلی خیلی نزدیکتر به آنچیزی است که حوزه ی درسی خودم هست. بعد از کلاسها رفتم و ماشین گرفتم و تو را از ایستگاه دانزویو برداشتم و رفتیم کاستکو و بعد هم سوپر زمانی و تواضع و خلاصه در حالی که داشتیم از خستگی نابود می شدیم تازه کارهای در خانه شروع میشد. من اسکنهای جیمی را انجام دادم و تو هم مرتب کردن گوشت و... که خریده بودیم. در حقیقت با فروختن ۳۵۰ یورویی که از اروپا آورده بودیم تونستیم که  این کار را بکنیم.

امروز هم بعد از اینکه کمی در باران صبح با ماشین اطراف را چرخیدیم و برای انجام کارها و آماده شدن برگشتیم خانه تازه متوجه شدیم که برخلاف فکری که می کردیم من لباس مناسب برای اجرای امشب ندارم و در لباسهایی که دونیت کرده بودیم آن چند موردی که تو فکر می کردی مناسب هست را داده ایم رفته. خلاصه با عجله و پیاده رفتیم فروشگاه بی و توی این وضعیت ۸۰ دلار یک پیراهن خریدیم و برگشتیم خانه. حالا هم که کلی دیر شده و باید زود برویم. نه نهار درستی خوردیم و نه رسیدم خانه را تمیز کنم و خلاصه به امید خدا بریم و برگردیم امیدوارم فردا کمی وقت کنیم هم کمی بگردیم و هم به کارهامون برسیم.

هیچ نظری موجود نیست: