۱۳۹۰ مهر ۷, پنجشنبه

کولونسکوپی هم



پنج شنبه 6 صبح هست و هوا هنوز روشن نشده. هم نتونستم درست بخوابم و هم کلی درس و کار دارم و برای همین بیدار شدم و گفتم بشینم پای درس هگل که خیلی عقبم.


دوشنبه که به مثال روزهای معمول با کلاس و رفتن به دانشگاه برای هر دومون گذشت. البته شب که من بعد از کلاس آلمانی آمدم خانه از سر درد خیلی حال بدی داشتم. با این حال باید به آمریکا و خاله آذر که راهی عربستان بود برای یک سال درسی حرف میزدم.


سه شنبه من رفتم دانشگاه و تو هم وقت دکتر داشتی. دکتر متخصص بهت گفته که باید علاوه بر آندوسکوپی کلونوسکوپی هم بکنی که حتی فکر کردن بهش درد آوره. خلاصه که با اینکه روحیه ات را واقعا حفظ کرده ای اما می دانم که سعی می کنی خیلی بهش فکر نکنی. اما کل روز را هر دو سخت گذراندیم. با تمام وجود آرزو می کنم که هیچ مشکلی پیش نیاد و بتونن تشخیص درست و مناسب را بدهند و درمان راحت و سریعی را تجویز کنند. اصلا دوست ندارم حتی راجع بهش بنویسم چون حالم را بد می کنه.


خلاصه تا من کارم در دانشگاه تمام شد و تو هم بعد از دکتر به بانک رفتی و برای مامانم پول حواله کردی و راهی دانشگاه شدی  تا به قرار کاریت بابت RA و جلسه ی اول کار بررسی همدیگر را ندیدیم و تا تو بعد از کارت در دانشگاه رفتی سوپر ایرانی ها و خرید کردی و تا آمدی شده بود ساعت 7 عصر.


شب با هم فیلم جدایی نادر از سیمین را دیدیم که طبق انتظار فیلم خوبی بود و واقعا به انتظارش می ارزید.


چهارشنبه- دیروز- هم با اینکه تو کلاس داشتی اما قبل از رفتن دلت درد گرفت و فشارت افتاد و قرار شد بمانی خانه و استراحت کنی. با هم نهار خوردیم و عصر که حالت خوب شده بود با من که می خواستم برم کلاس آلمانی آمدی بیرون. رفتیم کافه و کمی آنجا نشستیم و من از آن طرف رفتم گوته و تو هم رفتی بلور مارکت تا برای آمدن الا که امروز عصر میرسه کمی خرید کنی. الا برای دو هفته میاد و امیدوارم بخصوص در کنار اون به تو خوش بگذره و کمی با آمدن اون فضا عوض بشه. دایم معده درد داری و خلاصه اصلا رو فرم نیستی.


واقعا دوست ندارم راجع بهش بنویسم. اما خیلی نگرانم. خدا کنه که هیچ مشکل خاصی نباشه و خدا کنه که تشخیص درست و درمان مناسب و کوتاهی داشته باشه.


دکتر بهت گفته که استرس و ناراحتی دلیل مهمی در تشدیدش هست. خلاصه که دست همه ی ما و بخصوص تلفنهای ایران و البته فشار احمقانه ی دانشگاه تورنتو درد نکنه.


خب بذارم از روزهای خوب آینده بگم و امید برای خوش بودن و سلامت و آرامش در آنها را بکنم. امروز الا بعد از ظهر می رسه و تو قراره بری فرودگاه دنبالش. من هم که تا عصر کلاس دارم و بعدش هم می رم کتابخانه برای درس خواندن.  در این مدت دوباره باید "سویچ" کنم روی کنابخانه تا وقتی که الا هست تا هم بتونم درس بخوانم و هم شما بتونید به کارهایتان برسید. البته تو هم قراره که بری کتابخانه تا به درسهایت برسی اما به هر حال برنامه ی من مشخصه.

هیچ نظری موجود نیست: