۱۳۹۰ خرداد ۲۳, دوشنبه

PhD


بلاخره گرفتی! به سلامتی و میمنت. تو بیش از هر کس دیگه ای که من می شناختم شایستگی اش را داشتی و بلاخره با لطف خداوند پذیرش دکترا در SPT را گرفتی. این همان هدیه ای بود که منتظرش بودم و از خدا خواسته بودم به مناسبت سالگرد عقدمان و ورود به دهه ی دوم زندگی مشترکمان به هر دوی ما بدهد. و داد. مبارک هر دوی ما باشد عزیزترینم. افتخار من.

امروز صبح بعد از اینکه رفتیم و چک استرالیای من را به حساب گذاشتیم و بعد از فروشگاه "راجرز" - با توجه به حرفهایی که دیروز بهمون زدند و تو هم تلفنی با قسمت مخصوص خدمات مشترکین راجرز هماهنگ کرده بودی- رفتیم و باکس دریافت کانالهای اضافه را مجانی گرفتیم و برگشتیم خانه. داشتیم آن را راه می انداختیم که تو ایمیلت را چک کردی و دیدی مثل سال پیش که "گمال" شخصا کار من را پیگیری کرد تا به نتیجه رسید و بهم ایمیل قبولیم را زد به تو ایمیل زده که به زودی از طرف دفتر "دین" بطور رسمی باهات تماس میگیرند و اعلام قبولی ات را می کنند. از این بهتر چه خبری می توانست این چند روز جشن و شادی ما را تکمیل کنه.

دیروز بعد از اینکه خانه را تمیز کردیم دوتایی رفتیم برای "برانچ" به اگلینتون و اتفاقی یک رستوران ایتالیایی را انتخاب کردیم و ساعتی در هوای آزاد نشستیم و لذت بردیم و بعد هم پیاده تا طرفهای خانه آمدیم. من آمدم خانه و تو با آیدا که با نسیم و بچه هایش آمده بود "بلور" برای خرید قرار گذاشتی و رفتی به آن طرف. بعد از یک ساعتی تو با آنالیا آمدی خانه که آیدا راحتتر به کارهایش برسه و آنالیا هم به محض رسیدن از خواب بیدار شد و دو ساعتی را که خانه بود باعث سرگرمی من و تو شد. بچه ی بسیار خوش خلقی است و اصلا موجب اذیت آدم نمیشه.

شب هم دو تایی با هم سالادی خوردیم و فیلم Town را که از راجرز کرایه کرده بودیم دیدم. البته تو همان ابتدای فیلم خوابت برد و اصلا هم چیزی را از دست ندادی.

صبح امروز را که نوشتم چه اتفاق بنیادینی برای ما و زندگیمون افتاد و خدا را شکر همه چیز را روی روال و چرخ اصلی خود قرار داد. من سه شنبه ی پیش که داشتم انتخاب واحد می کردم می خواستم بهت بگم بیا و واحدها و درسها را ببین چون مطمئن بودم که قبولی را خواهی گرفت اما واقعا نه تو حوصله ی این کار را داشتی و نه من می خواستم اصرار بی مورد کنم. اما امروز بعد از این خبر خوب واحدهایت را هم انتخاب کردی و منتظر اعلام رسمی کار هستی.

بعد از ظهر هم رفتیم تا طبق قرارمون لپ تابت را بگیری که علیرغم قول طرف نه تنها آماده نبود که تازه قرار شد دو سه روز دیگه آماده بشه. به هر حال آدم نباید فراموش کنه که کار با ایرانی کردن چه حواشی و مسایلی داره و به قول تو هر از گاهی شاید لازم باشه. اما در راه برگشت با اینکه من نه حوصله داشتم و نه اشتها بعد از اینکه تو هم تصمیم گرفتی که توی این بی پولی پولمون را خرج نکنیم گفتم نه باید جشن بگیریم و گرفتیم. رفتیم یک رستوران بسیار زیبای ایتالیایی در همان محل اگلینتون و نزدیک همان جایی که دیروز رفته بودیم و تو پاستا ومن پیتزا با شراب گرفتم.

ما جشن گرفتیم و باز هم باید بگیریم و باز هم خواهیم گرفت چون این آغاز رویایی همواره آغاز است و همواره قرین عشق. این زیبایی و عشق به زندگی اتفاق نمی افتاد مگر با تلاش و خواست و صبر ما و بخصوص از خود گذشتگی تو در زیر سایه ی لطف خدا. این پذیرش تنها یک پذیرش ساده ی PhD نیست. این پذیرشی است برای تمام آنچه که ما لیاقتش را داریم و باید با تلاش و امید و همت بدان برسیم. باید که همت بلند داریم زیرا که مردان روزگار از همت بلند به جایی رسیده اند.

فردا عصر با سنتی و جیو و آنا در یک کافه قرار داریم و تنها سنتی از این داستان با خبر هست. احتمالا یک باربیکیو هم با آنها باید جشن بگیریم.

موسم موسم جشن و شادی است. و اگر می خواهیم که همواره و همراه چنین ماند باید که با توکل و کار، امید و همت راه را بسازیم و بدانیم که خداوند همیشه نسیم مرحمت و لطفش شامل حال ما بوده و هست. پس تنها این ماییم که سرنوشت و تقدیر خویش را می نویسیم و می سازیم به قدر طاعت.

عزیزم مبارکت باشد. مبارک هر دوی ما.

هیچ نظری موجود نیست: