۱۳۹۰ خرداد ۱۴, شنبه

باریدن از در و دیوار


شنبه شب هست. تو و مامانت تازه از مهمانی خانه ی مهری خانم برگشته اید خانه. البته تو خیلی حال و حوصله نداری دلیلش هم به غیر از اینکه بلاخره وقت و زمانت را با این کارها داری هدر میدی اینه که صبح بعد از اینکه دیروز تو گفتی که پولی در حسابمون نداریم و من شوکه شده بودم و امروز نشستم برای اولین بار حسابهای بانکی هر دومون را چک می کردم متوجه شدم که به غیر از خرجهای غیر ضروری یک قبض تلفن 400 دلاری در این ماه داده ایم که احتمال زیاد اشتباه هست و تو بدون چک کردن تسویه حساب کرده ای. از اینکه به قول خودت حواست به خرج و مخارج نبوده بطور دقیق ناراحتی.

البته واقعا اوضاع خیلی نگران کننده شده. در حالی که تا پیش از آمدن مهمانها حساب کرده بودیم که پول تابستان را با رعایت خیلی زیاد ممکنه داشته باشیم الان مشخص شده که اجاره ی ماه بعد را که نداریم هیچ حداقل 1000 دلار هم به بانک بابت کردیت بدهکاریم. خلاصه که این مسافرت هم بد زمانی بود و هم خیلی برامون خرج برداشته. اگر کار داشتیم و یا کمی پول جای نگرانی نبود اما متاسفانه از هیچ کدام خبری نیست. تازه ما یک چک دو هزار دلاری دریافت کرده ایم که اصلا روش حسابی نکرده بودیم. به هر حال دیگه کاری نمیشه کرد. این دفعه بابات بنده ی خدا اصلا پول آمدن نداشت و بخاطر تو و مامانت آمدند اما هم ما و هم آنها بابت خریدهای خودشان باید بیشتر رعایت می کردیم.

اما داستان دیگه هم این بود که دیروز بعد از درس نخواندن و از کتابخانه برگشتن، آمدم و دوتایی با هم رفتیم کمی در پارک قدم زدیم و مامانت هم رفت استخر. بعد از اینکه برگشتیم دیدیم که لپ تاب بزرگه که فعلا شده بود لپ تاب مامانت هم کار نمی کنه و امروز بعد از پیگیری فهمیدم که صفحه ی مانیتورش کاملا سوخته و احتمالا ارزش تعمیر نداره. خلاصه که بعد از سشوار و یکی دو تا چیز دیگه در این ماه این چندمین وسیله مون بود که مرخص شد. به قول تو داره از در و دیوار می باره. این یکی هم به دلیل استفاده ی زیاد در این مدت و فرسوده شدنش در این چند سال از کار افتاده.

امروز من خانه بودم و کار مفیدی نکردم جز کمی ورزش و قدم زدن. درس که نخواندم تنها جارو زدن وظیفه ی بوده که انجام دادم. به سلامتی.

فردا صبح هم برای صبحانه - توی این بی پولی محض- با توکا و خانواده اش قرار داریم. گفته بودی مامانت دوست داره باهاشون آشنا بشه و به همین دلیل هم قرار را تا قبل از رفتن مامانت گذاشتی که به سلامتی چهارشنبه شب راهی است.

با مامان و مادر هم دیروز حرف زدم و در کل خوب بودند. آن دوتا بی غیرت که بیکار می چرخند و همه چیز همانطوری هست که بوده: تاسف بار.

هیچ نظری موجود نیست: