۱۳۹۰ خرداد ۲۵, چهارشنبه

رنگین کمان بر آسمان کاغذی


چهارشنبه عصر هست. تو از ظهر رفتی پیش آیدا که بنا به خواسته ی آندیا بجای مامانش در جشن روز آخر مدرسه باهاش بری پارک آبی. آیدا به خاطر زبان و البته آنالایا تا حالا نرفته در اینجور مراسم و آندیا خیلی از اینکه تنها بچه ای بوده که تا حالا تنها می رفته ناراحت بود و دیروز که تو متوجه شدی بهش گفتی که امروز را با او میری. خلاصه از اینکه چقدر به آندیا و مامانش با این کارت روحیه دادی بگذرم که گفتنی نیست اما از درس و کار خودت زدی و گفتی که نباید با روحیه ی بچه ها بازی کرد. برای هیمن صبح که بیدار شدی حمام که رفتی لباس بسیار زیبایی پوشیدی و خلاصه خیلی تیپ زدی که آندیا کلی کیف کنه. الان هم انجایی و نمی دانم بلاخره میرسی که بری لپ تابت را بگیری یا نه. البته هنوز معلوم نیست که اصلا لپ تابت آماده شده یا نه. من که به طرف زنگ زدم دوباره از همان حرفهای بی سر و تهی زد که در طول این 20 روز زده که خودمون باهاتون تماس میگیریم و ... . تازه خوبه که پریروز با رفتنم آنجا حسابی با طرف اتمام حجت کرده بودم. ای بابا! به همین دلیل باید از کار با ایرانی جماعت تا حد امکان اجتناب کرد.

من هم کلا بی حوصله و بی حال امروزم را پای اینترنت در خانه از دست دادم. البته یکی دو روزی هست که خیلی حال و حوصله ندارم. با اینکه دیروز با بچه ها قرار داشتیم که بریم کافه و بعد از نیم ساعت تاخیر سر و کله ی آنا و سنتی و جیو پیدا شد و تازه بعدش هم نیم ساعتی منتظر دو تا از دوستان جیو ایستادیم تا برسند و آخر سر هم رفتیم یک جای مزخرف به بهانه ی غذای تایلندی که من جیز نخوردم و تو هم کمی از غذایت را خوردی. و بعدش هم رفتیم یک جای دیگه که جیو آبجویی بگیره و کمی در حیاط پشتی آنجا نشستیم و حرف زدیم. و در کل اصلا کافه نرفتیم و شد تجربه که یادمون باشه بی خود تعارف نکنیم هر کسی بخصوص جیو فقط به فکر اولویت های خودش و ترجیحات خودش هست. البته نکته ی مثبتش دیدن خیابان "کنزینتون مارکت" بود که به هر حال معروفه و تا حدی متفاوت، اما خلاصه که من بی خوصله بودم.

با حرفهایی که بخصوص دیشب مادر در غیاب مامانم که رفته بود بیرون درباره ی وضع مامانم زد کلی بهم ریختم. تو هم خیلی ناراحت شده ای اما از اینکه هیچ کاری از دستم برنمیاد و تنها نظاره گر داستانم خیلی بیشتر ناراحتم می کنه و از اینکه داریوش و امیرحسین هم انگار نه انگار که باید کاری برای تغییر این وضع بکنند دیوانه شده ام.

مادر میگفت که کلا مامانم خیلی لاغر و ضعیف شده و از بس تنهایی کشیده و در بیابان و دشت نزدیک خانه شان گریه کرده زیر چشمهایش حسابی گود رفته. گویا نه تنها بی پولی و فقر باعث از دست دادن همه چیزشان شده و دیگه حتی تلویزیون و رادیو هم ندارند که کلا گرسنگی و بی غذایی هم بخشی از داستانه. و من اینجا به عنوان پسر بزرگتر چه می کنم؟ خاک بر سرم واقعا.

خلاصه که از ایران و سفر خاله هم خبر میرسه که زمین هم فروش نمیره و همانطور که بهش گفته بودم کسی در این شرایط پولش را خرج نمیکنه مگر اینکه مفت بخره. و این یعنی بدترین سناریو برای مامانم. امیدوارم پول OSAP را که دیروز فرمش را پر کردم در سپتامبر بگیرم و بتوانم کمی به مامان کمک کنم.

خلاصه که این داستان ناراحت کننده بهترین بهانه برای بی حوصلگی و درس نخواندن من بود.

اما دیروز یک نکته ای که در بین حرفها با بچه ها متوجه شدم - ضمن اینکه دیروز کلا خیلی حرفی نزدم طوری که همه پرسیدند چرا امروز ساکتی- این بود که همه علاوه بر رفتن دایمی سینما و موزیک و موزه و بسیاری از فعالیت های فرهنگی و هنری در شهر و البته مسافرت درسهاشون را هم خوانده و کارها و مقالاتشون را نوشته اند و کسی مثل سنتی داره روی تز تابستان سال آینده اش کار می کنه و من نه درس خوانده ام و نه کاری به معنای حقیقی کرده ام و نه تفریحی و نه هیچ چیز دیگر جز کشتن وقت. به قول تو ما تنبلیم و اتفاقا بابت جبران این تنبلی تاریخی نه تنها کاری نمی کنم که دایم هم با نق زدن فقط این موضوع را درونی تر و کشنده تر می کنم.

خب! می خواهم بلند شوم و کمی راه بروم. احتمالا تا BMV میرم. می خواهم بلند شوم. احتمالا به جایی میرسم اگر بروم.

راستی این شعر را امروز داود در صفحه ی فیس بوکش گذاشته بود که اینجا می گذارم. بعدش رفتم به صفحه ی رسمی شاعر و خودم هم یک شعر یک سطریش را ترجمه کردم و برای داود گذاشتم.

ما مي رويم
تا لختي
بر مزار‌هاي بي‌شمار مردان بي‌شمار
بگرييم

محبوبم
ما مي رويم و مي‌گوييم
آنان را
من بازگشته‌ام
ما باز مي‌گرديم
چرا كه ما به يكديگر عشق مي‌ورزيم
چرا كه ما مزار‌هاي بي‌شمار مردان بي‌شمار را
دوست مي داريم

ما مي‌رويم
تا بلاها و رنگ‌ها را
گرد‌آوري كنيم
و
گل‌ها را
پيشكش مردگان كنيم
و نيروي زندگاني خود را
به زندگان ببخشائيم

ما مي‌رويم
محبوبم
تا براي بازي فرزندمان
بر آسمان كاغذي
رنگين كمان بكشيم

آنتونيو جاسينتو

هیچ نظری موجود نیست: