۱۳۹۰ فروردین ۲۲, دوشنبه

Universal تمام شد


دوشنبه شب هست. بعد از اینکه صبح با هم برای پیگیری کار تو رفتیم گروه علوم سیاسی دانشگاه یورک تا با پروفسور گرگ آلبو حرف بزنیم و نبود تو طبق قرار قبلی که داشتی رفتی خانه ی آیدا که جمعه شب برگشته تا با هم برید کاستکو و کمی هم پیش هم باشید و گپ بزنید. من از بعد از اینکه بلاخره موفق شدم پرفسور ویلسون را ببینم و در مورد مقاله ی پایان ترم باهاش حرف بزنم و کمی هم در کتابخانه گشتم برگشتم خانه. اما از این چند روز بگم که چون لپ تابم دوباره ویروسی شده نتونستم اینجا پست بگذارم.

از پنج شنبه و جمعه باید شروع کنم که دو روز کنفرانس Universal بود. خیلی خوب برگزار شد و با کمک بخصوص سنتی همه چیز طبق برنامه پیش رفت طوری که شنبه چندین ایمیل از طرف بچه های گروه به ما زده شد و تشکر از برنامه ریزی انجام همه چیز طبق استاندارد و حتی بالاتر از حد پیش بینی شده بود. البته که واقعا هم هم از نظر برنامه ریزی و هماهنگی و هم از جهت غذا و پذیرایی عالی کار کرده بودیم.

جمعه آخرین روز دانشگاه تو هم بود و به سلامتی این یک سال خیلی سخت تمام شد. البته هنوز هر دو کلی کار داریم و تازه باید بشینیم و برگه هامون را بنویسیم. اما بلاخره این مسیر برای تو به اتمام رسید و امیدوارم سال آینده اگر امسال هم نشد بتونیم که با هم دمترامون را شروع کنیم.

در کنفرانس هم روز پنج شنبه با سخنرانی دیوید همه چیز خیلی خوب بود و شرکت کنندگان خیلی راضی بودند. جمعه عصر هم بعد از اینکه سنتی رفت تا به کارهای خودش برسه من تقریبا همه ی کارها را کردم و آنا واقعا خیلی در طی این دو روز کاری نکرد. البته همه چیز خوب و هماهنگ پیش رفت. خلاصه جمعه وسط روز رفتم بابت اینکه قرار بود میزهای شام را بچینند و چون روز قبل هیچ کاری برای مرتب کردن اتاق کنفراس نکرده بودند دفتر جودیت تا هماهنگی نهایی را انجام بدم. جودیت بهم گفت که پرونده ی تو را دوباره دیده و معلوم شد این اشتباه را برای گروه ما هم کرده اند و نمره ی درسهای تو در سیدنی را C در مجموع برآورد کرده اند. خلاصه برای همین امروز رفتیم دانشگاه که نشد و احتمالا دوباره باید این هفته بریم.

جمعه شب متاسفانه تو نتونستی برای شام بیای پیش من چون گروه خودتون هم برنامه ی پایان سال را داشت. من که رسیدم خانه ساعت نزدیک 10 بود و فقط کمی نشستم و دوتایی غش کردیم. شنبه هم رفتیم تا از فینچ پیاده بیایم خانه که سر راه به خانه ی آیدا سر زدیم که شب قبلش برگشته بود تورنتو. خلاصه بعد از نیم ساعتی که آنجا بودیم زدیم به راه و برگشتنی در یک کافه نشستیم و کمی گپ زدیم در حالی که داشتیم خیابان و تقاطع ایستگاه "سامر هیل" را که از مناطق خوب شهر هست می دیدیم و از هوای زیب لذت می بردیم خستگی روز قبل و پیاده روی را کمی در کردیم و از آنجا تو رفتی سمت "کندین تایر" تا خرید کنی و من هم رفتم کتابخانه ی ربارتس تا کتاب بگیرم. تا برگشتم خانه و بعد از اینکه با مامانم و مادر حرف زدیم دیگه حسابی خسته و دیر وقت شده بود. البته بگم که صبحش دوتایی با هم رفتیم کافه ای فرانسوی که "کربی" به تو معرفی کرده بود نزدیک خانه در "یورک ویل" و "پن کیک" و بهترین قهوه ای که در اینجا خورده ایم را گرفتیم و بعد زدیم به راه که خیلی طولانی و البته خسته کننده برای من و تو که از قبل هم خسته بودیم بود.

یکشنبه دیروز هم درس نخواندیم و بعد از تمیز کردن خانه در هوایی تقریبا بارانی کمی قدم زدیم و بعد از کلی با تهران حرف زدن که شامل مامانت و بعدش هم لیلا شد شب کمی تلویزیون دیدیم و شرابی خوردیم و آرام گذراندیم.

حالا که برنامه ی مامان و بابات برای آمدن درست شده باید خیلی مواظب این دو هفته ی پیش رو بابت تنظیم وقتمون برای نوشتن و درس خواندن باشیم. بخصوص تو که باید تا آخر آوریل برگه هایت را تحویل دهی. همانطور که حدس میزدم و بهت گفته بودم این تا حدی اخلاق مامانت هست که هنوز چیزی بطور قطعی مشخص نشده حکمش را صادر می کنه. بیچاره بابات داشت تمام تلاشش را برای امدن می کرد اما مامانت هم خودش را و هم تو را خیلی در فشار روحی گذاشت و گفت که ما نمی تونیم بیایم. البته این داستان نافی اوضاع خراب آنها و ملت نیست اما به هر حال خیلی باعث خوشحالیه که دارن میان. امیدوارم هم بهشون خوش بگذره و هم بتونن که کمی استراحت روحی کنن.

خب! به سلامتی باید از فردا - چه بخواهیم و چه نه- درس خواندن را شروع کنیم. امیدوارم که برنامه هامون را بتونیم طبق برنامه پیش ببریم تا کمتر دچار استرس بشیم. حالا که هم دانشگاه و کلاسها تمام شده و هم کنفرانس برگزار شده دیگه باید متمرکز روی برگه هامون کار کنیم. ارسطو، توکویل، روسو و هابرماس برای تو و مارکس و هگل از یک سو و آدورنو و هگل و کلا دیالکتیک در سویی دیگر برای من. ببینیم چی میشه.

راستی امروز از یکی از جاهایی که برای کار آپلای کرده بودی بهت خبر دادن که بیا برای مصاحبه. امیدوارم درست بشه. البته امیدوارم از کارش خوشت بیاد و از همه مهمتر اینکه خیالت را بابت کمی پس انداز کردن و جا افتادن در جامعه ی اینحا راحت کنه. عزیزم ما روی "رایت ترک" هستیم نگران نباش.

هیچ نظری موجود نیست: