۱۳۸۸ مهر ۲۸, سه‌شنبه

اسمت از لیست جا افتاده بود


گفتم عجب روزیه امروزها!

و عجیب روزی بود امروز. 21 اکتبر. بعد از اینکه پست قبل را نوشتم هنوز نشسته بودم یر درس که تو ایمیل زدی که آفر و پذیرش دکترات از دانشگاه سیدنی آمده اما برای اسکالرشیپ گفته اند که پرونده ات به موقع دستشون نرسیده. البته تو خودت همیت کرده بودی و پاشدی بودی رفته بودی از سر کار طبقه ی پایین "اینترنشنال آفیس" و سئوال کرده بودی که خب من آفرم را گرفته ام کی جواب اسکالرشیپها میاد؟ آنها هم گفته بودند که چون آرت فکالتی مدارکت را دیر فرستاده امکان بررسی برای امسال را نداری و باید برای سال بعد اقدام کنی.

خلاصه پای تلفن زدی زیر گریه. البته برای ما صد در صد نبود که حتما بهت اسکالرشیپ میدن اما دیگه اینکه تاخیر باعث این بشه که اساسا پرونده ات برای پنل تصمیم گیرنده به دلیل تاخیر آرت فکالتی نرفته باشه خیلی سنگین بود. اول گفتم بذار میام پیشت. اما تا آمدم بیورن بهت زنگ زدم که بیا بریم آرت فکالتی و ببینیم این اشکال از کجا و چه کسی ناشی شده. گفتی ولش کن من اصلا از این آرت فکالتی بدم آمده از بس که چندباره که با زندگی و سرنوشت من بازی کرده اند. گفتم بیا بریم و امدی.

آخر ترمه و آموزش خیلی شلوغه بلاخره "جاش" که مسئوله امد و بعد از کمی پیگیری بهمون گفت که اینترنشنال آفیس اشتباه کرده و ما پرونده ات را کمتر از یک هفته نگه داشتیم و برای خودشون فرستاده ایم. حالا من پیگیری می کنم اما کاری از دست ما برنمیاد. اگه اشتباه از تو نباشه و دلیل این تاخیر به تو برنگرده انها باید پاسخگو باشن. لابلای حرفهاش یک لحظه گفت که شاید کاری بشه کرد و هنوز همه چیز تمام نشده.

از یک طرف تو گریه ات گرفته بود وقتی داشتی با جاش حرف میزدی از طرف دیگه من دنبال این بودم که هر جور شده ببینم که باید از دست کی و به کجا شکایت و پیگیری کنم. راستش خیلی سعی کردم هم تو را آرام کنم و هم ببینم بهترین راه حل چیه. اون جمله ی "شاید راهی داشته باشه" خیلی من را مصرتر کرده بود ضمن اینکه به هر حال احتمال اینکه درست بشه خیلی خیلی کم بود چون کارها را از چند هفته ی پیش کرده بودند و پرونده ها را بسته بودند. بهت گفتم بیا حالا بریم اینترنشنال آفیس تو گفتی مسئولش نیست و رفته نهار گفتم میریم میشینیم تا بیاد.

تو راه دلداریت می دادم که: شاید باید بریم کانادا، شاید بهتره ترم بعد شروع کنی و با جان کین کار کنی شاید ... و ... تو گفتی برای ترم بعد دیگه این اسکالرشیپ نیست و فقط هزینه ی دانشگاه را میدن اگه کسی شامل حال اسکالرشیپ میان ترم بشه. گفتم اگه حتی اسکالرشیپ هزینه ی دانشگاه را هم برای سال بعد بگیری باید درس بخوانی. بعد هم سعی داشتم تا ببینم که چطور میشه راهی از این اوضاع و احوال به بهتر شده حال تو پیدا کنم که واقعا هم تاثیر گذار باشه. من خودم خیلی ناراحت نشده بودم و بهت هم گفتم نمی دونم چرا دلم روشنه و بهت یادآوری می کردم که همیشه بهترین ها برای ما شده و نگران نباش. اما زمانی که گریه ی تو را دیدم بهم ریختم.

به هر حال یک آبمیوه برات گرفتم و نشستیم تا مسئول پرونده ات آمد. تا آمد گفت جاش باهاش تماس کرفته و از آنجایی که این خطا توشط آنها صورت گرفته با رئیس کل این بخش طحبت کرده و قرار شده هر جور شده پرونده ات را برای نشست پنل اماده کنن و برسونن. خیلی خبر خوشحال کننده ای بود. چون به قول تو اگه ادم در رقابت با سایر متقاضیان به دلیل بهتر بودن انها شکست بخوره باید تلاش بیشتری برای اینده کنه و جای ناراحتی به این معنا نیست که بر اثر اشتباه یک بخش اصلا شانس حصور در رقابت برای گرفتن اسکالرشیپ را از دست بده.

برگشتنی از اینترنشنال آفیس که داشتی میرفتی سر کار بهت گفتم ببین این اتفاق افتاد تا تلنگری باشه برای اینکه شاید نتونستیم اسکالرشیپ را برای این ترم و امسال بگیریم. برنامه ی ما درس خواندنه بنابراین همه چیز باید حول این داستان بچرخه اگر فقط اسکالرشیپ دانشگاه را گرفتی من و تو کار می کنیم و بعد از ترم اول که من هم درسم از اینطرف تمام شده من تمام وقت کار می کنم و زندگی را با درس خواندن جلو می بریم. اگر هم که اصلا نشد اسکالرشیپ بگیری باید به گزینه های دیگه و امکان پذیر بعدی فکر کنیم. و اصلا جای ناراحتی نداره. البته تو واقعا خوب خودت را کنترل کردی اگه من بودم که خیلی خیلی ناراحت و عصبی میشدم.

بعد از اینکه برگشتم PGARC بهت زنگ زدم که بهتره به دانکن ایمیل بزنی و بگی داستان از این قراره. گفتی نه ولش کن. گفتم این کار را بکن که بعدا هم بتونی پیگیری کنی. قبول کردی و بعد از اینکه با ناصر هم حرف زدم و داستان را بهش گفتم و گفتم که حالا نمی دونم این خانمه از ترس اینکه مبادا ما شکایت کنیم امد و گفت همه چیز یک روزه درست شد یا نه واقعا کاری کرده، که اون هم گفت آره بهتره پیگیری کنید.

خلاصه بهت باز زنگ زدم که به دنی و مایکل و جاش ایمیل بزن از این دوست ها و همکارهای ریسرچ آفیس که در بخش اسکالرشیپ هستند یه پرس و جویی بکن.

داستان جالب شد. همه بعد از اینکه بهت گفته بودند اسمت اینجا نیست بعد از یک ساعت آمدند و گفتند اسمت آمده. دانکن هم بهت ایمیل زد که پیگیری کردم و اسمت قطعا رسیده. جاش هم همینطور. مایکل هم که زحمت کشیده بود و به رئیس دانشکده زنگ زده و بود و از کانال اون اقدام کرده بود و خلاصه اون هم پیگیری کرده بود و بهت ایمیل زد که خبر خوش اینکه اسمت الان برای نشست یکی دو هفته ی آینده ی پنل در لیست هست و نگران نباش.
گفتم حالا پیش خودشون میگن این بابا کی هست که همه پیگیر کارش شدن. البته همانطور که تو خودت هم به جاش گفتی و یکی از کارمندهای بخش اسکالرشیپ ها همین را به بقیه در غیاب تو گفته بود. تو هم نمره ی ممتاز دانشکده را گرفته ای هم مقاله چاپ کرده ای هم چند کنفرانس فول رفری رفته ای و هم امتیاز یک مدرک دیگه را داری و ... . به هر حال مهم این بود که این اشتباه جبران بشه که شد و با پیگیریی که کردی و کردیم همه چیز به روال عادی خودش برگشت. حالا دیگه توکل به خدا و عشق که همه چیز با اکسیر آن درست میشه. اگه گرفتیم و گرفتی که با قدرت شروع می کنی اگه هم که نشد جاها و ترمها ی بعد. همانطور که بهت گفتم باید برای این کتابی که قراره چاپ بشه و تو هم می خواهی فصلی برایش بنویسی و اگر امکانش را داشتی چاپش کنی و مقاله نوشتن و چاپ کردن و خلاصه کار کردن و کار کردن خودت و خودمون را آماده کنیم.
به هر حال این مسیر ماست. باید آهسته و پیوسته و درست و عمیق جلو بریم.

خب این هم سومین باری بود که من تو را به آرت فکالتی بردم و کارت اصلا یک شکل دیگه پیدا کرد. دفعه ی اول ترم اولی بود که امده بودیم اینجا و بهت جوری واحدها را داده بودن که دوساله تمام می کردی. با اصرار من رفتی و حرف زدی و واحدهای اصلی را گرفتی و یک ساله تمام شد. دفعه ی دوم که همینجا هم ثبته وقتی بود که به اصرار من برای گرفتن کارت دانشجویی جدید امدی و دیدی که کترین اشتباه کرده و باید ظرف شش هفته تزت را تمام کنی. امروز هم که از همه مهمتر بود دفعه ی سوم. امیدوارم این هم به بهترین نحوه نتیجه بده و خدا کنه که اسکالرشیپ تمام بگیری.
امیدوارم. امیدوار به سحر عشق.


هیچ نظری موجود نیست: