۱۳۸۸ مهر ۲۸, سه‌شنبه

امنستی


سه شنبه هست و ساعت 6 و ربع بعد از ظهره. من دارم بعد از به بطالت گذراندن یک روز جمع می کنم بیام در ایستگاه اتوبوس تا سوار اتوبوسی بشم که تو و مامانت از ایستگاه در خانه سوارش شدین و با هم سه نفری بریم محل برگزاری گردهمآیی "امنستی" که از جند ساعت پیش شروع شده و قراره ساعت 8 شب هم تو درباره ی کرامت انسانی و ایران سخنرانی عمومی بکنی.

البته این برنامه سالهاست که برگزار میشه و نیکولو هم مدیریتش را بر عهده داره. قرار شده که نیم ساعتی بطور خیلی صمیمانه و به دور از فشای آکادمیک در این باره سخنرانی کنی. شانس و تجربه ی خوبی خواهد بود.

من هم تمام بعد از ظهر را با فلین دوست الا گذراندم که می خواد مقاله ای درباره ی رسانه ها در ایران بنویسه و احتمالا چاپش کنه. قرار شد برای ملاقات بعدی ضبط صوت بیاره. خب! بلاخره خودم هم سوژه ی مصاحبه شدم. جالبه این منطق زندگی.

حالا بزنم برم تا دیر نشده و به شما و اتوبوس برسم. فردا می نویسم که چه کردیم و چه شد.

هیچ نظری موجود نیست: