۱۳۸۷ آذر ۷, پنجشنبه

آهنگ مورد علاقه ی تو

امروز بارانی هست و تو برای کنفرانس و سخنرانی گیی با الا قرار گذاشتی در ایستگاه سنترال تا با هم به دانشگاه UNSW بروید. جمعه هست و تقریبا کسی در PGRC نیست. البته دوستان همیشگی! بعلاوه ی "گال فس از تبریز" هستند. صبح رفتی برای IELTS ثبت نام کردی و بعد از مدتها یک عکس پرسنلی گرفتی، قبل از رفتن که اینجا آمده بودی یکی از عکس ها را من برای روی میزم ازت گرفتم.
امروز با سوپروایزرت کترین - نسرین به تلفظ دلنشین گال فس- هم قرار داشتی و بهت گفته بود که به آینده ی کاری تو به عنوان استاد دانشگاه خیلی خوش بینه البته اگر همینطوری که الان داری پیش میری، سطح کار و مطالعاتت را افزایش بدهی و حوزه ی کاریت را گسترده تر کنی.

من هم که در دوره ی تنبلی مفرط فعلا به سر می برم و از درس خبری نیست تا فردا که به غلط کردم بیافتم. صبح با هم یک قسمت از راه را رفتیم تو رفتی UTS و من هم که باید فیلم های بلک باستر را می دادم و کتاب حقیقت و روش گادامر را به فیشر راه خودم را رفتم. یک بسته پرتغال خریده ام و حالا او این بارون باید یا دو تا کیف - مال خودم و لپ تاب- و این کیسه ی چند کیلویی بزنم به راه. البته بهت قول میدم که در طول راه آهنگ مورد علاقه ات - من خر بارکش هستم- را زمزمه کنم.

دیشب هم به پیشنهاد تو برای خریدن پیتزا رفتیم بیرون اما هنوز از خانه دور نشده بودیم که من به خاطر پولش و نخوردن شام در دوره ی رژیم رای تو را زدم. برگشتیم اما چه برگشتنی که کمتر از دو ساعت مجبور شدی پاشی برای جفتمون نیمرو درست کنی. از بس که من دنبال چیزی برای خوردن تو کمد و یخچال را گشتم.

هیچ نظری موجود نیست: