۱۳۸۷ آبان ۲۹, چهارشنبه

تدبیر و طوفان

امروز از آن روزهای جنی شدن من و البته تو هم بود. صبح همه چیز داشت خوب پیش می رفت. حتی برای "بزه" چون "چاپمن" مناسب نبود، پاستیل شد اما با خنده همه چیز پیش رفت. وقتی تو مسیر دانشگاه بودیم خواستم چندتایی عکس ازت با این درختهای رنگارنگ بگیرم که تو اعصابم را بهم ریختی. البته از اول صبح بی توجه به حال نامساعد من که بی دلیل، شاید هم به خاطر درسهام، بهم ریخته بود، تو دائما سر به سرم می گذاشتی. به هر حال شروع کردم به غرولند کردن و به زمین و زمان ناسزا گفتن. خیلی زود هم ساکت شدم و از اینکه چنین کردم مغموم.

اما تا رسیدیم PGARC با دلجویی تو همه چیز مثل همیشه و برای همیشه تمام شد.
همیشه هم همینطور بوده. تو همواره آرام و آرام کننده. البته من هرگز به آن شکل، که نمی دانم چه شکلی است، تند نبوده ام. اما تو به بهترین شکل آرام بوده ای و با زیباترین تدابیر طوفان مرا، نه هرگز طوفانی تا به امروز که نبوده و هرگز هم نخواهد بود اما بگذار طوفانک بنامم این آخرین مرحله ی ناراحتی را، آفتابی کرده ای.

به هر روی درسی که امروز تا اینجا نخوانده ایم و باید بعد از این پست کاری کنم. البته الان هم می خواهیم یک سرکی به "فیشر" بزنیم و کتابهایمان را بگیریم. پس شاید وقتی دیگر.
راستی امتحان GRE هم برای ماه بعد ثبت نام کردی. از "ارین" هم درموردش پرسیدی که گفت با اینکه خودش آمریکایی است اما نتوانسته از پسش برآید. عجب روحیه ای داد به ما واقعا.

دیروز "نیک ملپس" هم ازم خواست که با "هریت گراملی" آشنایش کنم تا بتواند زمینه ی اعتراض به گروه را برای موضوعات سمینارها بهتر عملی کند. واقعا که اینها کجان و ماها کجا.

هیچ نظری موجود نیست: