۱۳۸۷ آبان ۲۰, دوشنبه

داستان یکی از زیباترین زندگی ها

اینجا فقط برای تو می نویسم. فقط برای تو.
تا اینکه یک روز خیلی دور با هم بشینیم و بخوانیم و از راه رفته لذت ببریم.
قرارم برای هر روز کوتاه و مختصر است. "روزها و کارها" آنچنان که هسیود گفته بود.

از اینجا و اکنون شروع می کنم. در تنهایی می نویسم برای تو و منتظر آمدنت هستم. خانه ای و مشغول طبخ!
? guess what
اسپاگتی!!

من هم در PGARC. دارم با این لپ تاب با هزار زحمت برایت به فارسی طبخ می کنم.

اما با دیروز شروع کنم. دیروز بلاخره مقاله ی اول این ترم را تحویل دادم. ترم اول از دوره ی آنرز، مقاله ی "نقد هگل بر کانت". برای دومی هم که هرمنوتیک گادامر هست با هزار دوز و کلک از پل ردینگ و گروه فرجه گرفتم. یادته؟ بیچاره پل خودش اومد خونه و یک چایی با یک تکه از کیک خانگی که تو درست کرده بودی خورد و خیلی هم خوشش اومده بود.

مقاله رو استل تصحیح کرده بود و برای تو ایمیلش کرده بود و تو هم طبق معمول، کارهای من رو انجام دادی و مقاله رو آماده کردی اما در آخرین لحظه که می خواستیم پرینتش بگیریم از روی لپ تابت پرید و باز از اول شروع کردیم.

این چند وقت لپ تابت خواهر و مادرمون رو بهم پیوند زده. از "دل" اومدن و مادربردش رو عوض کردن. گفتن که این سریش اینجوری در اومده.
شب هم ناصر و بیتا اومدن خونمون و چون الان مدتیه که سخت به بی پولی خوردیم، ناصر برای اولین بار بعد از کله ی خودشون دو تا اومد موهای منو زد که خلاصه من هم الان برای اولین بار در محیط سربسته کلاه رو حتی برای یک لحظه هم جرات ندارم از روی سرم بردارم. بلاخره اینجا همه -جز جمال گود اسمل پاکستانی- دارن درس می خونن و درست نیست که با خنده ی زیاد دل درد بگیرن.

صبحم که تو سعی داشتی بگی نه بابا خیلی ضایع نشده، بهم گفتی که می خوای برو سلمونی!!
من هم که حسابی شاکی بودم گفتم اونوقت بجای پول چی باید بدم؟

خلاصه که این طور. همین الان هم تو زنگ زدی از خونه که هم حالمو بپرسی و هم بگی که یک ساعته پشت خط "دبل دی" برای اعتراض به صورت حسابشون - کتاب و سی دی- معطل شدی.
قراره تا یک ساعت دیگه بیایی اینجا و با هم نهار بخوریم. بعدش هم تو بعد از چند روز بشینی و این فصل دوم تزت رو تموم کنی.
خب! امروز طولانی شد. اما قرارم کوتاه و مفید روایت کردن هست.
ن عزیزم من "روزها و کارها" رو برای تو می نویسم تا مثل هزیود داستان خلقت یکی از زیباترین زندگیها رو بگم. زندگی ن با آ، هرچند بعد از 9 سال از آغازش.
دوستت دارم، ای همه ی جان من.

هیچ نظری موجود نیست: