۱۳۹۲ آبان ۸, چهارشنبه

رضایت از محیط جدید


چهارشنبه صبح زود هست و تو داری نهار من را درست می کنی و تازه صبحانه خورده ای تا بعدش مثل این دو روز گذشته ببرمت تلاس. هنوز تکلیف پارکینگ آنجا معلوم نشده اما قرار شد که امروز نهاییش کنی و از فردا دیگه به سلامتی خودت با ماشین بروی. با ماشین بردن تو و بعدش کمی به کتابخانه و کافه رفتن برای من شد بهانه ای که درسهایم را هنوز شروع نکرده باشم. دایم برنامه ریزی و عمل البته هیچ. دوشنبه شب بعد از اینکه کار روز اول که البته کلی هم دیرتر از موعد تمام شد بهم زنگ زدی در آروما بودم و تو هم آمدی آنجا و برایم از محیط کار و امکانات و جای خوبی که میزت داره و کل تشکیلات گفتی و اینکه کیمبرلی یکی از کسانی که روز اول با تو مصاحبه کرده بود و تو دو نفری هستید که به سندی گزارش میدهید و گفتی که چقدر به نظرت کیمبرلی و سندی از حضور تو و از اینکه اینقدر زود همه چیز را در دست گرفته ای خوشحال شده اند. گویا نیکول- زنی که فعلا تو بجایش برای یکسال رفته ای- این آخری خیلی خرابکار می کرده. گفتی که بهت گفته اند که کسی که وارد تلاس میشه دیگه جایی نمیره و اگر کارش درست باشه دایم همینجا ارتقاء پیدا میکنه. نوشته بودم و می نویسم که چقدر بهت افتخار می کنم. از آن سر دنیا بعد از پشت سر گذاشتن تاثیرگذارترین سالهای آموزش با یک زبان دیگه بیایی و اینطور پیشرفت کنی. واقعا که افتخار من هستی.

دیشب با اینکه کلاس گوته داشتم اما دوباره نرفتم و هنوز خیلی انرژتیک نیستم و البته بیش از آن سر در گم و بی حوصله هستم و همین باعث شده که بی خیالی مفرطی دامنم را بگیره. تنها خبر خیلی خوب رضایت تو از محیط کاری و شرایط جدیدت هست که خدا را شکر خیلی خبر عالی و دلچسبی هست. خصوصا بعد از آن تقریبا یک سال برزخی در کپریت.

بعد از اینکه تو را رساندم به کرما خواهم رفت و قهوه ای و احتمالا درسهایم را با کم اهمیت ترین بخش در حال حاضر با توجه به زمانبندی که دارم آغاز خواهم کرد که خودش نشان دهنده ی گیجی من هست. با Totality and Infnity بجای مارکس!

هیچ نظری موجود نیست: