۱۳۹۲ آبان ۵, یکشنبه

برامس


یکشنبه شب، موسیقی تک نوازی گیتار، عصر کیک خانگی، لیوانی سرشار از آبمیوه، تازه از ورزش برگشته ایم و تو داری کارهای آشپزخانه را می کنی و قراره بعد از یک تلفن به آمریکا فیلمی ببینیم و شب زود بخوابیم تا به سلامتی از فردا که روز اول کار تو در تلاس هست سر حال و به موقع از خانه بیرون برویم. قراره که من تو را اول برسانم و بعد نمونه های آزمایشها را ببرم آزمایشگاه و بعد هم از فردا به سلامتی بشینم سر درس.

اما از این آخر هفته که کلا با آرامش و کلا در خانه پیش هم گذراندیم بگویم که دیروز بعد از اینکه تو مرا اول به کافه ی سم جمیز بردی و بعد از اینکه قهوه گرفتم در باران تا ربارتس رساندی مرا و خودت رفتی لابلاز برای خرید تا امروز صبحانه برایم حلیم درست کنی. شب هم مازیار و نسیم آمدند دنبالمون و چهارتایی رفتیم کنسرت سمفونیک دانشگاه تورنتو و برامس و وردی گوش کردیم که خیلی خوب بود. در آخر هم رفتیم با دیوید که سوپروایزر مازیار هست صحبت کردیم و کمی به مازیار حال دادیم. قرار بود برای شام جایی نزدیک برویم که سر از خیابان کینگ و گاستو در آوردیم و بطور اتفاقی جا داشت و خلاصه دو ساعتی آنجا نشستیم و شب خوبی شد.

امروز هم بعد از حلیم صبح دوتایی رفتیم آروما برای چایی و کمی با هم گپ زدیم و من به کتابخانه رفتم و تو خانه امدی تا به ترجمه ای که باید از فرانسه به انگلیسی برای تری انجام دهی برسی.

دو روز خوب و آرامی را داشتیم که امیدوارم مقدمه ای مناسب برای شروع کار و زندگی جدید تو و ما شود و به قول بانا که کارتی پشت در گذاشته بود با اسنکی که فردا همراهت داشته باشی همانطوری باشد که دوست داری و انتظارش را می کشی.

به سلامتی این آخرین هفته ی ماه اکتبر را با هزاران امید برای همه و  دوستان و خانواده ها و البته خودمان شروع می کنیم با آروزهای بزرگ.

هیچ نظری موجود نیست: