۱۳۹۲ مهر ۲۸, یکشنبه

مهمانی برای صبحانه


بعد از صبحانه و در واقع نهار امروز که با حضور آیدین و سحر، پویان و هستی، آیدا و محمد در خانه ی ما برگزار شد و چند ساعتی گپ و گفت حالا که آنها رفته اند و من و تو خانه را تمیز کرده ایم تصمیم گرفتیم که از باقی مانده ی روز استفاده کنیم و بریم سینما فیلم تازه بر پرده آمده و احتمالا از شانسهای اسکاری امسال به اسم ۱۲ سال یک برده! تا اینجا که روز خیلی خوبی بود و علاوه بر پذیرایی و حلیم بسیار خوشمزه ای که درست کردی و از دیشب بار گذاشته بودی با بچه ها حرفهای جالبی زدیم. محمد و آیدا هم پیشنهاد یک کار نمایشنامه خوانی را بهم دادند که خیلی جدی نگرفتم.

دیروز که شنبه بود را با کمی کارهای شخصی شروع کردیم. تو به سلامتی اولین جلسه ی تمرینی پیانو رفتی پیش مازیار و من هم رفتم کتابخانه و کمی درس خواندم و کمی شماره ی جدید مجله ی اندیشه پویا را ورق زدم تا در باران که تو دنبالم آمدی بعد از خرید نان و چند چیز دیگر از سوپر ایرانی ها برای امروز حلیم که قرار بود درست کنی و آمدیم خانه. پروژه ی عصر و شب هم جابجایی لباس های تابستانی با زمستانی از انبار بود که کلی وقت گرفت اما انجام شد. اما مهمترین نکته ی این چند روز گذشته ترس و کم روحیه شدن تو بابت مسئله ی بیهوشی دوباره ی من بود که تا دیشب هم خیلی اذیتت کرد. دیشب کمی با هم حرف زدیم و قرار شد در نحوه ی زندگیمان تجدید نظر جدی کنیم. قرار شد که حتما خواب و خوراک و کار و درس را جدی در جای خود بگیریم اما بیش از هر چیز مواظب سلامتی خود و زندگیمان باشیم. نگرانی های بیجا و یا آن دسته ناراحتی های همیشگی که کاری از دستمان برایشان بر نمی آید مثل داستانهای خانواده ها که تنها می توانیم با کمک مالی و کمی وقت گذاشتن برای گوش کردن به درد دلهایشان می گذرد را به اندازه و به قاعده درست کنیم. قرار شد که کمی به روحیه و خواستهای دلمان برسیم که مدتهاست که فراموش شده و یا افتاده اند.

فردا دوشنبه قرار دکتر دندانپزشک داریم و این هفته ی آخر اکتبر را با قراری که صبح با هم گذاشتیم تصمیم گرفتیم علاوه بر اینکه به درس و کارهایمان برسیم کمی هم به روحیه و حال خودمان توجه کنیم که به سلامتی از دوشنبه ی بعد کار جدید تو به امید خدا و با هزاران آرزوی خوب شروع می شود.

هیچ نظری موجود نیست: