۱۳۹۱ شهریور ۳, جمعه

scarface


جمعه شب ساعت ۱۰ هست و تو وسط فیلمی که داشتیم می دیدیم خوابت برد و به اصرار من رفتی بخوابی. بعد از اینکه روز کاری را تمام کردی- تا ساعت ۳ جمعه ها کار می کنی- با هم در مطب دکتر دندانپزشک مون قرار داشتیم تا راجع به کار بیمه ی من حرف بزنیم. واقعیتش اینه که دکتره رفته و حالا که می گویند بیا و با دکتر دیگه ای ادامه ی کار بده نمی دانیم تکلیف آن دو دندانی که پولش را از بیمه بابت روکش گذاشتن دکتر قبلی گرفته و هنوز کارش را شروع هم نکرده تکلیفش چه میشود. خلاصه که قرار شد بهمون تا هفته ی دیگر خبر بدهند.

بعد از اینکه کمی ورزش کردیم برای شام چیزهایی را که تو از مارکت خریده بودی با شرابی که من گرفته بودم باربکیو کردیم و احتمالا علاوه بر خستگی شراب هم باعث خواب آلودگی تو شده است.

امروز صبح بعد از اینکه همدیگر را در ایستگاه مترو ولزلی بوسیدیم و تو کارت تی تی سی را به من دادی و مامور باجه گفت اینکار را نباید انجام دهید و کارت را از ما گرفت- که بعدا هم فهمیدیم کار ما اشتباه بوده هر چند که تی تی سی اینجا در برابر نه فقط پاریس و سیدنی و ملبورن و اکلند که دیده ایم که در برابر تهران هم به قول اینها پتتیک هست- تو رفتی سر کار و من هم رفتم کرما و بلافاصله بعد از خواندن روزنامه های صبح برگشتم خانه تا به چه کاری برسم؟ درس؟ نه بابا شوخی می کنی! دیدن فوتبال ملال آور پرسپولیس و استقلال داربی ۷۵ که قول داده بودند از جمله ی زیباترین ها باشه که واقعا بود به قول حاج رضایی در همه چیز صفر شد نه تنها در نتیجه. اما جالب تر از آن من هستم که کلا صفر صفر روزها را از دست می دهم. خلاصه سر کار بودی و داشتی در موقع نهار با تهران حرف میزدی که می بینی آیدا دایم میاد پشت خط و متوجه می شوی که کار فوری داره. بیچاره رفته بوده خانه ببینه که گویا چوب پرده میفته روی صورتش و پیشانی اش خراش عمیق خورده بود. در حال گریه از تو می خواد که بعد از کار بری و آندیا را از مدرسه بگیری. بعد از چند لحظه دوباره از بیمارستان زنگ بهت زد که پدر بزرگش داره میره و لازم نیست که تو بروی. غروب که با خودش که از بیمارستان برگشته بود حرف میزدم خیلی ناراحت بود که جای زخمش می ماند بهش گفتم خدا را شکر که آنالیا دستت نبوده و خدا را شکر که به چشمت نخورده و نگران جایش هم نباش که نهایتا میشه مثل زخم بالای لب من که گفت اصلا تا حالا متوجه اش نشده.

موقع باربکیو با مادر در آمریکا حرف زدیم که خیلی دلتنگی می کنه و منتظر ماست. امروز کار مفیدی که انجام دادم البته فرستادن هزار دلار ماهانه ی مامانم بود که می دانم به زودی بابت اجاره ی خانه بهش احتیاج داره.

دو روز گذشته هم کار بخصوصی نکرده ایم. البته تو که چرا! تو کار کرده ای هم در خانه و هم در شرکت و من هم مفت خورده ام و راست راست راه رفته ام. همین.
 

هیچ نظری موجود نیست: