۱۳۹۱ مرداد ۲۵, چهارشنبه

دو خبر عالی


هم دوشنبه شب و هم تمام دیشب را مجبور شدم تا تمام خانه را جارو و طی بزنم. از آنجایی که چند وقت پیش کمی گوشه ی سقف سالن بابت نمی که از بالا آمده بود خراب شده بود آمدند و یک شب ترمیمش کردند و دیروز هم تمام روز سقف را رنگ کردند. به هر حال کلی بوی رنگ و روغنی که بابت این کار به سقف زده اند میاد و با اینکه تمام دیروز عصر و امروز بعد از ظهر در را باز کرده ام اما هنوز خیلی شدیده.

اما دو تا اتفاق خیلی خوب ظرف دیروز و امروز در حد خبر اولیه بهمون رسیده. اول اینکه به احتمال زیاد ریک واحد ۹۱۹ این ساختمان را که دیدیم و خیلی خوشمان آمد خواهد خرید. قرار ما بریم داخلش و هزینه ی وام بانکی و ... را بدهیم. هر چند کاری که قراره بکنه با صحبت اولیه اش خیلی فاصله داره و خلاصه که باید بجای این ۱۵۰۰ دلاری که الان اینجا ماهانه می دهیم ۳۰۰ دلار اضافه تر بپردازیم و از آن مهمتر اینکه چند وقت پیش برگه ای را بهمون داد که حساب و کتاب کرده بود و خلاصه قرار بود بعد از ۶ سال نزدیک ۵۰ هزارتا از سهم خانه به ما برسه و الان شده بعد از ۹ سال ۳۷ هزارتا- خیلی فرق داره نه؟- اما با تمام این حرفها دیشب کلی با یکدیگر حرف زدیم و سبک سنگین کردیم و دیدیم که بلاخره محبتی که داره بهمون می کنه و به ما که کمترین چشم انداز را برای *اقدام* به صاحب خانه شدن ظرف دهه ها نداریم، چنین احتمال و امکانی را بعد از یکی دو دهه میده. به هر حال فرق من با کسی مثل بابک اینه که اون از اول نوجوانی و دوره راهنمایی آمده آمریکا و بعد از چندین سال کار الان صاحب خانه هست و داره قسط میده اما برای من که بیست و یک سال بعدش آمده ام جایی که مقیم محسوب میشم همه چیز هم با تاخیری بیست و چند ساله کلید خواهد خورد. به هر حال این امکان موقعیتی ویژه و ناب به ما خواهد داد. با اینکه برای دو دانشجوی دکترا هزینه ی بسیار زیادی است و بیش از پیش در فشار قرارمون میده و با اینکه علاوه بر آمریکا شاید مجبور به کمکهای مالی دیگه ای هم بشویم در مورد کار ویزای مامان و بابات و یا جهانگیر اما به هر حال ارزشش را در دراز مدت خواهد داشت. البته سر شب وقتی خود ریک- بعد از اینکه بانا یک دور آمد و خیلی نتوانست توضیح بده که شرایط کار چیست- آمد اینجا در بین حساب و کتابهایی که می کرد و کلا همه ی موارد مثبتی که قبلا برای ما توصیف کرده بود را نصف کرده بود چیزی گفت که کمی توی ذوقم خورد. گفت که در قرارداد خواهم نوشت که اگر شما زیر ۵ سال از اینجا بلند شدید من هیچ پولی بهتون بابت پرداختهایی که به اسم سرمایه گذاری در این واحد کرده اید نخواهم داد. البته که اگر نه همین الان که حداکثر سال آینده اجاره ی آن واحد با شرایط کنونی بخاطر نوسازی خوبی که شده همین ۱۸۰۰ دلار خواهد بود و هر کسی که جای ما بیاد باید چنین پولی را بدهد و در چند سال آینده هم بیشتر و بیشتر می شود اما به هر حال اگر بجای تذکر مالی و حقوقی تنها این نکته را با ما در میان می گذاشت که سعی کنید حداقل ۵ سال اینجا بمانید ما هم خیلی بیشتر احساس تعهد اخلاقی به طرف می کردیم. اما با تمام این حرفها این نکات هم حاشیه ای هست و هم حاصل دو نوع نگاه متفاوت فرهنگی که احتمالا مورد آنها بسیار موفقتر و بهتر جواب داده به نسبت مدل شرقی اش.

خلاصه که به سلامتی اگر همه چیز درست بره جلو و به قول معروف قسمت بشه قراره که تا دو سه ماه دیگه بریم چند واحد آن طرفتر. البته تنها نکته ای که من را کمی دچار تردید کرده بود- که با توصیحات تو خیلی قانع تر شدم- این بود که قه تو گفتم واقعا نمی دانم آیا تا ۱۰ سال دیگر در این شهر می مانم و شکل و شرایط زندگی و خانواده مون همین خواهد بود یا نه. چون به هر حال داریم به آپارتمانی یک اتاق خوابه می رویم که حتی همین سولاریوم را هم که این طرف داره نداره. اما به قول تو به هر حال تا ۵ یا ۶ سال آینده به هر حال درسمون ادامه خواهد داشت و می دانیم که تا آن موقع حداقل در تورنتو هستیم. بقیه اش را هم باید بریم جلو ببینیم چه می شود. از طرفی کاملا درست می گویی که اجاره ی یکی دو سال آینده خیلی بیشتر خواهد شد و بعد از دو، سه سال ما واقعا جای ارزانتری را پیدا نخواهیم کرد.

نمی دانم وقتی که در آینده این روزها را و این نوشته ها را با هم می خوانیم چه تغییراتی در شکل و شیوه و حتی ساختار خانواده و زندگی مون بوجود آمده اما امیدوارم که این ایام را همچنان خوش و نیک ببنیم و بنیاد زندگی به مراتب بهتر آینده از آن پی ریزی کرده باشیم.

اما خبر دوم! امروز چون کلی تکلیف آلمانی داشتم و این هفته هم هفته ی آخر هست و فردا هم می خواهم بروم دنبال کارهای دانشگاه و ثبت نام- و البته آخرین روز گوته در این ترم و پایان سال اول- گفتم باز هم از درس خبری نخواهد بود و بعد از اینکه با تو تا ایستگاه آمدم رفتم کرما. تکالیف آلمانی را انجام دادم و برای نهار آمدم پیش تو چون واقعا این بوی رنگ آزار دهنده هست- همین الان هم سر درد گرفته ام. خلاصه که با هم رفتیم جک استور و در ادامه ی حرفهای دیروز و این یکی دو روزه راجع به آینده ی کارت در شرکت بهم گفتی که امروز میریام بهت گفته که ترجیحشان یک نفر تمام وقت هست و البته احتمالا یک پاره وقت که تو باشی را هم برای چند وقتی خواهند خواست. خلاصه با اینکه دیشب بهت گفتم که اینطوری نه به درسهایت می رسی و نه به زندگی و شکل زندگی مون آرام آرام غلط خواهد شد اگر که هر دو کار را نگه داری- چون دیشب با اسکنهایی که من حدود یک ساعت و نیم برای کار جیمی کردم تو خودت تا حدود ۱۱ شب داشتی در خانه کار می کردی- بهت گفتم برو و بلافاصله باهاش صحبت کن و بگو اگر فقط چهارشنبه ها از بعد از ظهر که کلاس تری را در دانشگاه داری صرف نظر کنند می توانی تمام وقت کارت را ادامه دهی تا بتوانیم برای مامان و بابات ویزا بگیریم. گفتی که ترجیح می دهی با توجه به حرفهای دیروز من که باهاشون کاملا موافقی یک کار نیمه وقت سه روز در هفته بگیری تا به درسهایت هم برسی و با توجه به کار جیمی و کار تدریس دانشگاه می توانیم ویزا را هم درخواست کنیم. به هر حال باهات تا دم در شرکت آمدم و گفتم تنها باهاش طرح موضوع کن و ببین که چه می گوید.

خلاصه که وقتی رسیدم خانه بهم زنگ زدی و گفتی که برایش تمام داستان را توضیح دادی و گفتی که بخصوص هدف از کار کردن در اینجا چیست و... او هم که قبلا بارها به خودت و مافوقش- کلی که رفته ماه عسل- گفته که چقدر از تو راضی و کاملا به کار تو اطمینان داره، بعد از اینکه حرفهایت را شنیده گفته که با کلی صحبت می کنه و حداقل داستان اینه که تا آخر سال به شکل نیمه وقت این کار برای تو خواهد بود و برای سال آینده هم دوباره باید با هم بنشینید و شکل کار را در بیاورید و تا آن موقع هم تو فرصت داری که برای کار دیگری آپلای کنی- چون کلا تو از این کار راضی نیستی و حق هم داری چون اصلا ربطی به حوزه و روحیه ی تو نداره- اگر نخواستی که بمانی.

خلاصه که هم بابت خانه و هم بابت کار خبرهای عالی و بی نظیری بهمون رسیده که تمامش بخاطر تو و زحمات و لطف و روحیه ی توست.

خب! خیلی طولانی شد و من هنوز برای آلمانی کار دارم. باید بروم اما نمی شد این خبرهای خوش را ننوشت و یا کم نوشت. خدا را شکر که کارها آرام آرام روی روال میفته و امیدوارم که من هم کمی بیشتر از بار این زندگی را بخصوص با درست درس خواندن به دوش بگیرم و بتوانم که برای آینده ی خودمان موفقتر عمل کنم. چون می دانم که تو حتی از نظر دانشگاهی هم کارهایت را به هر حال به بهترین وجه ممکن پیش می بری.
   

هیچ نظری موجود نیست: