۱۳۹۱ مرداد ۱۱, چهارشنبه

تردید در باره ی اس پی تی


با اینکه آخر شب هست و هر دو خیلی خسته ایم اما چون تو داری هنوز برای جیمی و پرونده های پزشکی کار می کنی و اتفاقا داری با تلفن و با همکارش پل حرف میزنی. ساعت از ۱۱ گذشته و من هم تقریبا تازه از کلاس آلمانی برگشته ام که کلاسی بود نفس گیر. خیلی قواعد و تمریناتش سخت شده و صدای تقریبا همگی در آمده اما به هر حال چاره ای نیست.

دیشب مهمان خانه ی فیاض و آندریا بودیم و شب بدی نبود. خانه شان روبروی کازالوماست و جای قشنگی بود. بعد از اینکه حدود هفتاد هشتاد پله را بالا رفتیم و رسیدیم به خانه شان. کمی بعد از ما هم آیدین و سحر آمدند و خلاصه از دانشگاه و مدیرگروه جدید و قواعد تازه گفتیم و از آنجایی که فیاض و آیدین دو سال از من بالاتر هستند و در مرحله ی آمادگی برای کامپ حرفهای جالبی داشتند که تقریبا تمام امروز من را به فکر فرو برده بود. استاد راهنمای فیاض بهش گفته است که برای اینکه بتوانی بعدا شانسی برای کار داشته باشی باید حداقل ۷۰ درصد متون و درسهایی که می خوانی از گروه علوم اجتماعی و مثلا شاخه ی تئوری جامعه شناسی باشه تا بعدا بتوانی ادعای تدریس برای یکی دو درس در چنین گروهی را داشته باشی. آیدین هم با JJ حرف زده بود و او هم حرفهای مشابه ای بهش زده که البته هیچکدام تازگی نداره اما به هر حال به این فکر افتادم که با توجه به اینکه در دپارتمان درس نمی خوانیم خیلی برای آینده ی کاری و پیدا کردن شغل دانشگاهی دچار مشکل خواهیم شد. شاید بهتر باشد که به فکر تغییر دانشگاه باشم با اینکه خیلی خیلی از بودن در این گروه در یورک راضیم. اما شاید بهتر باشه که کمی عمیقتر به دانشگاه تورنتو و مثلا گروه علوم سیاسی اش فکر کنم.

خلاصه که تا بچه ها شب ما را به خانه رساندند و تا خوابیدیم و صبح زود به زور بیدار شدیم تقریبا هر دو تمام روز را با خستگی پیش بردیم. عصر که تو آمدی خانه و بعد از ورزش تا همین الان داری برای جیمی کار می کنی- کاری که جدا از مسئله ی درآمد که خیلی خیلی در حال حاضر برامون اهمیت داره زمینه ی اقدام برای ویزای مامان و بابات خواهد بود- من هم که رفتم کلاس و آمدم خانه.

خلاصه که اول آگست شد و من باز هم درس نخواندم و تنها کمی آلمانی کار کردم. تو هم که با توجه با این حجم کاری کلا نمی رسی که به درس فکر کنی در حال حاضر. احتمالا ویکند که لانگ ویکند هست و دوشنبه اش تعطیله فرصت خوبی برای کمی جلو انداختن درسهایت باشه. من هم که باید از امروز شروع می کردم و حالا هم نمی دانم با این همه تکلیف آلمانی که دارم و دیر خوابیدن فردا به لویناس می رسم یا نه.
  

هیچ نظری موجود نیست: