۱۳۹۰ دی ۸, پنجشنبه

برف میاد، خیلی زیاد!



این سرماخوردگی داره حسابی اذیت می کنه. دیشب که بنا به تغییر ساعت خواب تا رفتیم توی رختخواب ساعت از یک صبح گذشته بود تمام شب را هم با گرفتگی سینوس و بینی تا صبح به قول مادر با عزرائیل کلنجار رفتم صبح هم که چه عرض کنم ساعت ۱۱ از خواب بیدار شدیم و شاهد بارش تک و توک دانه های برف بودیم. امسال هم تورنتو نه تنها گرمتر از سال قبل هست که گویا کریستمس سفید را مثل همیشه نداشته. به هر حال الان که ساعت از ۲ بعد از ظهر هم گذشته چنان برف سنگینی داره می باره که دیدن داره.


خلاصه از آنجایی که مواد غذایی برای صبحانه نداشتیم دوتایی رفتیم کرما و از آن طرف تو رفتی *بی* و من هم که اولش می خواستم برم *بی ام وی* بخاطر بیحالی و برف تصمیم گرفتم کمی از بلور خرید خانه کنم و برگردم منزل. زمین که حسابی سفید شده و تو هم الان زنگ زدی که داری میری خرید وسایل سوپ و آش امروز و برمیگردی خانه. 


البته قبل از اینکه بریم کرما رفتیم پست و نامه ها و فرم اوسپ را امضاء کردیم و فرستادیم رفت که تا دو هفته ی دیگه پولش برسه دستمون- پولی که اگر امکانش بود بهتر بود آدم خودش را تا این حد مقروض نکنه- و بعد کمی برای مامان و امیر و رسول بفرستیم و کردیت های خالی را تا حدی پر کنیم.


خلاصه که امروز را استراحت و *کول دوان* می کنیم چون باید از فردا بشینیم بکوب سر درس و تصحیح برگه های امتحانی و تو هم که کار برندا را داری. احتمالا شب فیلمی خواهیم دید و اگر شد با آمریکا و از طریق لپ تاپی که برای مامان و امیر برده ایم باهاشون اسکایپ می کنیم و البته باید با ایران هم مفصل حرف بزنیم.

هیچ نظری موجود نیست: