۱۳۹۰ آذر ۲۲, سه‌شنبه

ملانکولیا



ساعت از یک گذشته و من در کرما نشسته ام با فنجانی از قهوه و مافین هویج. تو در خانه ای و می خواهی کمی به کارهای شخصی ات برسی. تا نیم ساعت پیش در کتابخانه بودیم و کمی درس خواندیم اما چون تو دل درد داشتی و من هم تنبلی کرده بودم گفتم بریم خانه و خلاصه راهی خانه شدیم. تا رسیدیم وجدان درد از نیمه کاره گذاشتن درسهایم گرفتم و خلاصه آمده ام اینجا تا درسم را ادامه دهم- البته اگر شد. تو هم وبر می خواندی و باید امروز ادامه اش دهی.


دیشب با هم فیلم ملانکولیا آخرین ساخته ی فون تریر را دیدیم و من خیلی خوشم آمد از جمله بهترین کارهایی بود که امسال تا اینجا دیده ام. تو هم دوست داشتی. اتفاقا شب قبلش هم آخرین کار سودربرگ را دیدیم contagion که به هرحال با معیارهای هالیوودی باید درباره اش قضاوت کرد و بد نبود.


امشب هم قراره با هم بریم فیلم صامت و سیاه و سفید آرتیست. فردا هم کمی به درس و کارهامون میرسیم تا به سلامتی و با امید به اینکه خیلی اذیت نشیم راهی آمریکا و دیدن خانواده ی من شویم که به هر حال تا وقتی یادم هست همیشه مل فانکشن بوده است. 


خب کمی آدورنو و رابطه ی سوژه-ابژه را ادامه بدهم و خودم را بیش از این سوژه ی این مقالات درسی نکنم.

هیچ نظری موجود نیست: