۱۳۹۰ آذر ۷, دوشنبه

فوکو برای فری



دیروز اگر اشتباه نکنم تنها یکشنبه ای بود که نه تنها نرسیدیم که خانه را تمیز کنیم که به هیچ کار دیگه ای جز نوشتن مقاله ی فوکو برای مامانت نرسیدم. البته آخر شب که مقاله را باز خوانی کردم که بفرستم دیدم واقعا مقاله ی خوبی برای ارایه در آن سطح شده است. 


البته یکی دو تا کار خوب و جالب هم دیروز کردیم. قبل از اینکه برای صبحانه بریم سمت کرما رفتیم به آن دی وی دی کلوپی که اینا شب قبل بهمون معرفی کرده بود. در یک کلام بی نظیر و شگفت انگیز بود. هم از نظر طبقه بندی هم از نظر حجم خلاصه کمی و کیفی عالی بود. خیلی سریع عضو شدیم و اتفاقا من فیلم "در ستایش عشق" گدار را گرفتم که مدتها بود می خواستم ببینمش. البته طبیعی بود که یکی دوتا فیلم دیگه هم بگیریم که گرفتیم. هم از دیوید لینچ و هم از کیشلوفسکی. خلاصه که حسابی به قول تو امیدوار شدیم که بخصوص در طول زمستان دوره ی کارهای کارگردانهای مورد علاقه مون را یا باز بینی کنیم و یا برای اولین بار ببینیم.


بعد از کرما من برگشتم خانه و تو هم برای یکی دو تا خرید که رفتی کندین تایر قبل از اینکه باران خیلی تند بشه برگشتی خانه. تا ساعت 7 که قرار بود بریم سر قرار با بچه ها برای شام من به کار فوکو پرداختم و تو هم به کارهای عقب افتاده ی خودت. وقتی رسیدیم سر قرار - و طبق معمول اولین نفرها ما بودیم- متوجه شدیم که پیتزافروشی که جیو معرفی کرده بود یکشنبه ها بسته است. خلاصه بعد از اینکه با انا و بعدش سنتی به یکی دو جای دیگه سر زدیم و زنگ جیو که هنوز نرسیده بود آدرس جای دیگه ای را داد و خلاصه رفتیم که همانطور که گفته بود جای خیلی خوبی بود.


دور هم از دانشگاه و کلاس و فیلم و ... گفتیم و خندیدیم و خیلی شب خوبی شد. ما بهشون کشف روزمون را آدرس دادیم و گفتند امروز میرن و عضو دی وی دی کلوپ خواهند شد. تا رسیدیم خانه ساعت 10 بود و آخرین کارهای نهایی مقاله را کردم و از تو خواستم که نگاهی بهش بندازی و بعدش فرستادی برای مامانت.

اما امروز؛ ساعت 10 هست و دو ساعت دیگه باید بریم دانشگاه. تو کلاس خودت را داری برای درس دادن و من هم مجبورم برم سر لکچر دیوید چون روز تحویل مقالات بچه هاست. آخرین جلسه ی آلمانی هم خواهد بود اما نمی رسم که برم. بلاخره ترم تمام میشه و من با تنبلی چند جلسه ی آخر را از دست دادم. در طی این یک ماه پیش رو باید مثل ماه آگست کمی مطالعه کنم که جا نمونم.

از فردا هم که زمین به آسمان برسه باید آدورنو را شروع و در کمتر از یک هفته تمام کنم. تو هم که کلی کار RA و مقاله ی دموکراسی و ... را داری. خلاصه که به سلامتی نوامبر در حال اتمام هست و کارهای من اکثرا شروع هم نشده چه برسه با اتمام.


هیچ نظری موجود نیست: