۱۳۹۰ آبان ۱۱, چهارشنبه

تجدید شدم



آخر شب هست. تو داری با مادر حرف میزنی و آماده ی خواب میشیم. امروز جلسه ی کاریت را در دانشگاه داشتی که خیلی خوب پیش رفته و طرف خیلی راضی هست از نحوه ی آماده سازی پروژه. بعدش هم با اینکه کلاس داشتی اما تصمیم گرفتی که بیای خانه. من هم اصلا درس نخواندم اما کمی آلمانی خواندم که جبران مافات کنم و امشب که کلاس داشتم خیلی پرت از موضوع نباشم.


من در کرما بودم که تو از دانشگاه رسیدی به ایستگاه متروی بلور-یانگ که با هم قرار داشتیم و رفتیم و تو عینک طبی ات را سفارش دادی به سلامتی.


بعدش هم برگشتیم خانه و من دوباره آلمانی خواندم و رفتم کلاس و تو هم رفته ای ورزش و خلاصه از کلاس که برگشتم با هم فیلم مزخرفی از جوئل شوماخر با بازی نیکول کیدمن و نیکلاس کیج دیدیم و حالا هم که بعد از تلفن خواهیم خوابید.


فردا من کلاس هگل دارم اما از آنجایی که جمعه ی بعد روز جشن فارغ اتحصیلی توست با یک توتور دیگه قرار دارم که کلاسهامون را برای هفته ی بعد جا به جا کنیم و برای همین باهاش ساعت 10 در دانشگاه قرار دارم و به همین دلیل زودتر خواهم رفت. تو هم کمی باید به کارها و البته درسهایت برسی.

خلاصه روز دوم نوامبر نمره ی قبولی نگرفتم. تا اینجا که تجدیدم!




هیچ نظری موجود نیست: