۱۳۹۰ مرداد ۱۱, سه‌شنبه

بلوکه شدن دارایی مون


تمام دیروز را در خانه بی حوصله و بی حال نشستیم. خسته بودیم از تمام فشارهای احمقانه ای که شب قبل تا ساعت 3 صبح داشتیم و حال و نای انجام کاری را نداشتیم. کمی به کارهای خانه رسیدیم و عصر بی آنکه حوصله ی ورزش کردن داشته باشیم به اصرار من رفتیم بیرون و نشستیم در کافه ی کتابفروشی "ایندیگو" تو کمی به کارهای کامپیوترت رسیدی و من هم پادکستی درباره ی "لاک" گوش کردم و غروب به خانه برگشتیم. شب که به مادر و مامان زنگ زدیم دیدم حالشان بهتره اما مامان گفت که برای پیگیری چک بانکی اش که زنگ زده متوجه شده که بنا به برخی از دلایل اداری چکش عقب افتاده و تا دو هفته ی دیگه هم صادر نمیشه.

مادر هم به تو گفته بود که امروز آخرین 50 دلار را هم خرج کرده اند و فعلا هیچگونه پولی ندارند. البته مادر به اندازه ی خرج خودش در ماه داره اما حالا که مامان هم رفته پیشش و پولش هم نیامده خلاصه به قول مادر "کار خرابه".

این شد که امروز صبح بعد از اینکه تو هم از خواب بیدار شدیم رفتیم بانک تا 500 دلار از 600 دلاری که بعد از یکسال باز کردن حساب بانکی و گذاشتن "سکیور ویزا" قرار بود آزاد شود را بگیریم و برای مامان بفرستیم. رفتیم و گفتند چون درآمد سال گذشته تان جالب نبوده و بدهکار به دولت بابت تحصیل هستید نمی توانیم نه آن پول را آزاد کنیم و نه سقف 500 دلاری کردیت تان را افزایش دهیم.

خلاصه دست از پا درازتر رفتیم دنبال بقیه ی کارهامون. از ماهها قبل که کارت بانک RBC من غیر فعال بود و قرار بود برم دنبال المثنی، کار عقب افتاده بود تا امروز. رفتیم و بطور اتفاقی از امکان باز کردن حساب کردیت پرسیدیم و گفتند بهتون نفری هزار دلار کردیت می دهیم. همین شد که بلافاصله برای مامان چک 500 دلاری گرفتیم و رفتیم با DHL پستش کردیم. قراره تا پنج شنبه برسه دستش.

وقتی دیدم که حسابی از کارهای روز عقب افتاده ام گفتم که میرم دانشگاه که حداقل کتابهایی که باید پس بدم را ببرم و یک روز دیگه را هم بابت این کار از دست ندهم. تو هم با اینکه کاملا خسته و بی حال بودی همراهم آمدی تا اگر فرم TA تو آماده شده باشه کارت را انجام بدهی. البته گفتی که آماده نیست اما گفتی همراه تو باشم بهتر از اینه که خانه بشینم. خلاصه بخاطر من آمدی و بعد از اینکه کار من در دانشگاه انجام شد و کار تو همانطور که حدس زده بودی نه، رفتیم از منطقه ی سوپرهای ایرانی نان بخریم و برگردیم خانه.

خلاصه روز طولانی و فرسایش دهنده ای بود. بخصوص قسمت بانکی اش که تمام حساب کتابهای این دو ماه را بهم زده. بعد از فرستادن 1000 دلار طرف دو هفته ی گذشته به آمریکا واقعا به این 600 دلار خودمان نیاز داریم اما فعلا که پسش نمی دهند.

از امروز صبح که بیدار شدم شروع کردم به آلمانی خواندن. بسیار متفاوت و احتمالا سختتر از فرانسه ای هست که مثل ایتالیایی در ابتدای راه ترکش کردم. اما باید این یکی را بطور جدی ادامه بدم بخصوص که هزینه اش هم کم نخواهد بود. تو هم قرار شده که از ترم نوامبر به آلیانس فرانسه بروی. کمی قبلش خودت را در فضای دوباره ی زبان قرار بدهی و آماده کنی در کنارش هم کلاس دانشگاهت را خواهی داشت و بعد برای تعیین سطح خواهی رفت.

خلاصه که روزهای فرسایشی و مستهلک کننده ای داشتیم. امیدوارم از فردا برگردیم روی روال.

هیچ نظری موجود نیست: