۱۳۹۱ آذر ۹, پنجشنبه

کار و ورزش و تفریح


شبها هیچ کدام خوب و با کیفیت نمی خوابیم. خیلی بیدار میشیم و خیلی نگرانیم. بخشی از داستان به درسهامون بر می گرده و بخش دیگه هم به حرفهایی که این چند روز با هم راجع به شکل کار و زندگی داشتیم و داریم. ساعت هنوز ۷ نشده و هر دو بیدار شده ایم. من دارم صبحانه را آماده می کنم و تو هم ساندویچهای نهار را درست خواهی کرد. دیروز تقریبا تمام روز را در کتابخانه بودم جز یک ساعتی که برای نهار آمادم خانه. با اینکه تمام مدت را متمرکز تلاش داشتم که کار کنم کلا بیش از چند صفحه نخواندم و بیش از چند پاراگراف نتوانستم بنویسم.

تو هم که تا ظهر سر کار بودی و از آنجا رفتی دانشگاه آخرین جلسه ی کلاس تری در این ترم که اتفاقا پرزنتیشن دوم خودت هم بود. گفتی که خیلی خوب رفت جلو و همگی از متنی که داشتی و خواندی خیلی راضی بودند. احتمالا روی بنیامین هم مقاله ی میان ترم را برایت آماده می کنم. بعد از کلاس با هم قرار گذاشته بودیم کرما. تو از دانشگاه و من هم از کتابخانه- کارم هم تمام نشده بود- آمدیم و نیم ساعتی را حرف زدیم و گفتی که یاسر کامتنی داده که آخر کامنت بود. *اگر طرف حرفی برای زدن داشت کتاب می نوشت نه اینکه چند پاراگراف بی ربط سر هم کنه و ... باید یکی بینامین را روانکاوی کنه و ببینه که چرا از این همه آمدم اینقدر به مسیح گیر داده* (که منظورش مفهوم مسیانیزم بوده که به قول تو متوجه ی کانسپت نشده- مثل همیشه). خلاصه که به قول آیدین معلومه که بیچاره کلی بابت خواندن این متون زجر میکشه. پسر خوبیه اما نمونه ی کامل توهم شرقی است. نمونه ی ناب.

خلاصه که بعد از کرما از بلور مارکت خرید کردیم و آمدیم خانه. بانا در ظرفهایمان غذا گذاشته بود و برامون آورد که با دیدن یکی از برنامه های پرگار شب را گذراندیم. چندتایی کتاب هم که احتیاج داشتم با راهنمایی تو از آمازون خریدم و خلاصه هنوز یازده نشده بود که خوابیدیم.

امروز هم مثل دیروز و فردا از جمله روزهای آغازین و تمرینی برای شکل دادن به روزها و برنامه های روتین و تعریف شده ی هر روزه ام خواهد بود. کتابخانه و درس در طول روز، کار برای تو و شب هم باید ورزش کردن را آغاز کنیم. از یکی دو روز دیگه هم باید صبحها زودتر بیدار شوم- مثل قبل- برای خواندن آلمانی که بیش از دو ماه هست که کاملا ول شده.

خلاصه که قرارمون کار و ورزش و تفریح شده- ببینیم که چه میشه.
 

هیچ نظری موجود نیست: