۱۳۹۱ آبان ۱۳, شنبه

دوباره یک روز تمام به آی کیا



شنبه بعد از ظهر هست و ما تازه جداگانه و از مسیر متفاوتی آمده ایم خانه. داستان اینطوری شد که تمام پنج شنبه را به بستن وسایل آی کیا گذراندم و جمعه صبح که قرار بود کارهای کتابخانه و مرتب کردن کتابها را تمام کنم و تو هم سرکار نمی رفتی و قرار بود بشینی پای نوشتن مقاله ی درس دموکراسی که از سال پیش مانده بعد از صبحانه که برای اولین مرتبه پشت کانتر-بار آشپزخانه خوردیم متوجه شدیم که از نظر اندازه صندلی ها و ارتفاعی که با سطح میز داریم خیلی نامیزان و ناراحت هستیم. این شد که بعد از بحث و گفتگو به این نتیجه رسیدیم که اینطوری نمی تونیم ماهها و سالها غذا پشت چنین میز و صندلی میل (!) کنیم. خلاصه بعد از اینکه تو در سایت ای کیا چک مجددی کردی متوجه شدیم که بهمون اشتباهی صندلی بزرگترها را داده اند که ۱۱ سانت بلندتر هست و واقعا نشستن روی چنین صندلی با این ارتفاع میز کار نشدنی هست. خلاصه که تمام برنامه های ویکندمون بهم خورد و مجبور شدیم این مشکل را فیکس و حل کنیم.

این شد که بعد از کمی دنبال ماشین گشتن برای یک روز با کمپانی ایویس یک ماشین رزور کردیم و رفتیم روبروی کرما که ماشین را بگیریم و خلاصه از ساعت یک بعد از ظهر تا ده شب رفتیم دنبال کارهامون و از آنجایی که ماشین کمی گران بود سعی کردیم تمام کارها را انجام دهیم. آی کیا رفتیم و صندلی ها را عوض کردیم و البته ۵۰۰ دلار دیگه هم خرج کردیم، با اینکه خیلی کاری در کاستکو نداشتیم اما آنجا هم رفتیم و کمی خریدهای لازم را کردیم و سوپر زمانی و تواضع رفتیم و جالب اینکه برای خرید *هت رک* تا آن یکی فروشگاه ای کیا هم رفتیم که دیگه خارج از شهر محسوب میشد اما به رفتنش می ارزید. تا رسیدیم خانه من صندلی های جدید را بستم- که دیگه به غلط کردن افتاده بودم- و تو هم آشپزخانه را مرتب کردی.

هنوز کارهای خانه تمام نشده اما تا آخر این ویکند باید کارها را تمام کنیم و فردا باید بشینیم سر درس. همین الان داشتی می گفتی که تا خاک خانه را نگیریم و گردگیری نکنیم نمیشه نشست سر درس که کاملا هم درست میگی.

امشب اما تو بلیط یک اپرای اسپانیایی از قبل گرفته بودی که فکر می کردیم کارهای خانه تمام شده اما فعلا که هنوز کلی کار هست و البته اپرا هم سر جاش. خلاصه که باید کارها را تمام کنیم و باید بجنبیم که زودتر استارت زندگی را بزنیم به امید خدا.
   

هیچ نظری موجود نیست: