۱۳۸۹ آبان ۱۱, سه‌شنبه

1.11.10


امروز اولین روز از ماه نوامبر بود. روزی آفتابی اما سرد. دوشنبه 11.1.10. صبح که بیدار شدیم اول خانه را تمیز کردیم و بعدش تو مقاله ات را که الا پس فرستاده بود آماده کردی و برای استادت ایمیل کردی و من هم بعد از صبحانه که نزدیک ظهر خوردیم نشستم سر درسم تا تقریبا همین الان که ساعت حدود 12 شب هست. مقاله ی بنیامین را خواندم و چندتایی مقاله ی توصیفی از آن اما نوبت به دوباره خوانی مقاله ی آدورنو نشد. با اینکه این مقاله را برای کلاس آنت به عنوان توتور خوانده ام اما چیز زیادی ازش در خاطرم نمانده.

بعد از ظهر تو برای خرید کتاب برای آندیا دختر آیدا رفتی بیرون و وقت از دکتر دانشگاه برای چهارشنبه گرفتی و برگشتی خانه. وقتی آمدی یک پاکت از دانشکاه من آمده بود که بازش کردیم و دیدیم یک چک به مبلغ 590 دلار هست. نمی دانم بابت چیست و فردا باید برم از جودیت بپرسم. نه مربوط به حقوق ماهیانه ام هست و نه اصلا از آن طریق آمده.

فردا قراره بری برای نهار خانه ی آیدا تا هم دیدن خودش و مامانش بری و هم آندیا را ببینی. من هم بعد از کلاسم باید برم برای کارهای
OSAP و بعدش میام خانه تا بشینم پای هگل.

خلاصه که این مدت خیلی خبری نیست جز همین داستان درس و امتحان. البته نیک هم قراره دوشنبه ی بعد بیاد و تو هم بعد از مدتها قراره این هفته یکی دوتا از دوستهای دوران مدرسه ات را در ایران ببینی که خیلی خوبه. پریشب که شب "هالووین" بود با اینکه چندجایی دعوت بودیم و حتی در ساختمان خودمان هم برنامه بود اما حوصله و توان رفتنش را نداشتیم. قرار شد کمی هم برای سال بعد بگذاریم و تمام هیجانات را امسال تمام نکنیم.


هیچ نظری موجود نیست: