۱۳۸۹ آبان ۲۴, دوشنبه

راحت گیر و بخوان


دیروز بعد از اینکه پست طولانی اینجا را گذاشتم دوتایی با هم رفتیم کمی قدم بزنیم و صبحانه ای بخوریم. رفتیم جایی به نام eggsmart که بیشتر حالت صبحانه ی "فست فود" داشت. اما برای ما که خیلی رو فرم نبودیم هر چیز دیگه ای هم بود خیلی فرق نمی کرد. بعد از صبحانه رفتیم "کندین تایر" تا کیسه ی جارو برقی بگیریم و در حالی که باران آهسته ای می بارید تا "ایتون سنتر" رفتیم و یک یک کلاه گران اما حسابی برای زمستون خریدیم.

با خرید یک قابلمه ی چدنی که تو لازم داشتی و یک بالش برگشتیم خانه و تا رسیدیم عصر شده بود. حالمون بهتر بود و با تماسی که مامانت از تهران گرفت و گفت که حال عزیز هم خوبه خیلی بهتر شدیم. البته حالا باید چند روزی تحت مراقبت ویژه باشه اما همه چیز خوب پیش میره.

کمی تلویزیون دیدیم و حرف زدیم و استراحت کردیم تا سر شب که دوتایی بساط تاپاس را به راه کردیم و با دوتا لیوان بزرگی که گرفته بودیم نشستیم پای دیدن فیلم Beyond Borders فیلم بدی نبود و شب آرام و ریلکسی را گذراندیم که واقعا هم بهش احتیاج داشتیم. من تمام روز قلب و سینه درد داشتم و آخر شب بهتر شده بودم.

امروز صبح هم بعد از اینکه کمی در تخت با هم حرف زدیم پا شدیم و بعد از صبحانه تو رفتی دنبال کارهای بانکی که داشتی. باید شهریه ی دانشگاهت را می دادی و به اصرار من قرار شد بری بانک TD تا یک حساب به اسم خودت برای کردیت باز کنی. الان که برگشته ای و داری نهار را درست می کنی ساعت 4 و نیم هست. بانک که رفتی بلافاصله بهت هزار دلار کردیت داده اند بخاطر اینکه در بانک دیگه ای حساب کردیتی داریم و قرار شده که من هم برم و بگیرم. این 2 هزار دلار کردیتی خیلی به کارمون خواهد آمد و این خیلی خبر خوبی بود.

از دیشب قرار گذاشتیم - بخصوص من با خودم- که زندگی را راحتتر بگیریم. الان که هم که هوا رو به تاریکی است و من هنوز درس نخوانده ام باید شروع این قرار باشه. راحت بگیر و بخوان. اگر آن کودک به آگوستین قدیس گفت برگیر و بخوان قرار من باید فعلا این یکی باشد. بخوان، بمیر و بخوان.

هیچ نظری موجود نیست: