۱۳۸۹ آبان ۲۰, پنجشنبه

شهرزاد


دیشب بعد از اینکه من از دانشگاهم برگشتم و نیک هم از بیرون آمد خانه قبل از ساعت 7 رسیدیم به رستوارن شهرزاد که با کیربی و آنا آنجا قرار داشتیم. هم رستوران خوبی بود و هم شب خوبی شد.

کلی گپ زدیم و با هم آشنا شدیم و خلاصه از سنت دیزی خوردن گفتیم تا زیبایی شناسی در کانت و آدورنو. پارتنر کیربی نتونسته بود بیاد و احتمالا این بیشتر به دل "نیک" نشست. اما گذشته از شوخی شب خوبی بود و بعد از ماهها کمی حال و هوای این سالهای آخر در سیدنی را زنده کردیم.

دیروز تو رفتی کتابخانه تا متن هابرماس را آماده کنی و من هم رفتم سر کلاس مارکس. نیک هم که گفت میره و چرخی در شهر میزنه و یکی از سخنرانی های دانشگاه تورنتو را برای عصر در نظر داره بره و گوش بده. بعد از کلاس بهت زنگ زدم و تو گفتی خانه هستی و منتظر منی. یک خبر عالی هم داشتی که درباره ی تخفیف شهریه ی دانشگاه به تو بود. 2700 دلار بهت تخفیف داده اند و این خیلی خیلی در زندگی مون تاثیر خواهد داشت. حداقل پول یک ماه برای زندگی مون اضافه می مونه و خدا را شکر به احتمال زیاد ماه آوریل را نیز می توانیم بدون کار کردن سر کنیم.

از آن طرف البته آنا گفت که مدیر گروه ما بهش خبر داده که احتمالا اسکالرشیپ سال آینده ما به نصف تقلیل پیدا می کنه که مسلما مهمه اما فعلا موضوعیت نداره.

خلاصه که روز خوبی بود. امروز نیک ساعت 6 میره. هنوز خوابه و تو داری کارهایت را میکنی و من هم منتظرم تا بساط صبحانه را به راه بندازم.

من که باید این چند روز را بی وقفه روی مقاله ی هگل کار کنم و گرنه باز هم نمی رسم تمامش کنم و بعد از یک ماه خلاصه خیلی عقبم. تو هم که علاوه بر کلاسهایت متن کنفرانس شنبه را خواهی داشت و متن پرزنتیشن هابرماس برای فردا کلاس بینر.

خب! نیک هم بیدار شد. بریم به کارهای امروزمون برسیم.

هیچ نظری موجود نیست: