۱۳۹۳ شهریور ۱۱, سه‌شنبه

با چهار موتور روشن

همین حالا به سلامتی رفتی سر کار تا هفته و ماه جدید را شروع کنی. ماه مهمی خواهد بود چون قراره علاوه بر دهها کار جدید و برنامه هایی که در سر داریم GB هم نشانی از وجودش بده و خلاصه قدمهای اول را برداره.

سه شنبه هست و دیروز که به مناسبت روز کارگر تعطیل بود را تمام مدت خانه ماندیم. دلیلش هم نخوابیدن یکشنبه شب من بود. فکر کنم زیاده روی کردن در خوردن و آشامیدن و مدتها خستگی و کم خوابی دست به دست هم داد تا وقتی که حدود ساعت یک بامداد همسایه ی بی شعورمان پنجره ی واحدش را کوبید تا ببندد از خواب با تپش بیدار شوم و تا حدود پنج صبح پای لپی بنشینم و برنامه ریزی برای امتحان جامع کنم. و همین باعث شد تا تمام دوشنبه را با خستگی و البته نیاز به استراحت بابت اتمام مقالات دیوید و گرفتن انرژی برای مقاله ی وبر از امروز بگذرانم.

تو هم جدا از اینکه نیاز به استراحت داشتی کمی به کارهای خودت رسیدی و کمی هم به آشپزی گذراندی و البته با ایران اسکایپ کردیم و من برای اولین بار پس از سه سال مامان و بابات را دیدم و خوب بود. خود تو هم دومین یا شاید سومین باری بود که موفق به اسکایپ شده بودی و خیلی در روحیه ی دو طرف تاثیر داشت.

هر دو شب فیلمهای هالیوودی خیلی سبک اما خوش ساخت دیدیم که مناسب این شبها هم بود. یکی از نکات مهم دیروز البته برنامه ای بود که برای هفته هامون ریختیم که تقریبا سعی کردیم همه چیز را در آن لحاظ کنیم. از کارهای فرهنگی و هنری گرفته تا ورزش و تفریح و مطالعه. از هفته ی بعد که به سلامتی سال تحصیلی جدید شروع میشه باید روی برنامه پیش برویم.

خلاصه که نرفتن به کاتج کمی حالگیری بود اما این استراحت همانطور که بهت صبح گفتم باعث شد تا توش و توان استارت زدن یک هفته ی پر کار پیش رو - و به امید خدا یک ماه و فصل و سال جدید - را از صبح امروز داشته باشیم.

خب! ساعت ۸ و نیم هست و وقت رفتن به کتابخانه.


هیچ نظری موجود نیست: