۱۳۹۳ مهر ۴, جمعه

کلی و تلاس تا آخر شب!

از ایستگاه موزه که آمدی به سمت خانه به من که در کلی بودم زنگ زدی و همین الان با هم آمده ایم خانه. ساعت ۸ شب هست و روز طولانی و پر کاری را داشته ایم. تو که این چند شب تقریبا هر شب بعد از ساعت ۸ آمدی خانه و دو شب قبل هم که ساعت نزدیک ۹ و نیم بود که رسیدی خانه. متاسفانه تیم سندی درست کار نمی کنند و خصوصا کیمبرلی که اتفاقا خیلی هم رابطه ی خوبی با تو داره - البته همه با تو رابطه ی خیلی خوبی دارند و خصوصا خود سندی - توان ارتقاء خودشان را به پست جدید سندی ندارند و خلاصه تمام کارهایشان نصفه و نیمه به سندی و تو میرسه و برای همین شما باید جور کارهای نکرده آنها را هم بکشید. البته خودت هم می دانی که اینطور جلو نخواهد رفت. سندی هم دایم نق میزنه و همین را میگه اما به هر حال باید کاری اساسی کرد. به همین علت قرار شده که این یکشنبه همدیگر را در کافه ای ببینید و راجع به داستان تیم و کار گروهی و ... تصمیم گیری کنید.

البته سندی بهت گفته که حتما زمان قرارداد بستن به طور دایم با تو این کارها و تلاش های اضافه ای که می کنی را لحاظ می کنه و اساسا به قول خودش تو خیلی بیشتر از یک دستیار و مدیر دفتر برایش هستی. اما نگرانی من از اینه که تو خیلی خیلی بیش از حد لازم توان می گذاری و الان که با توجه به رژیم غذایی ات خیلی نمی توانی پروتئین کافی را دریافت کنی - مثلا صبحانه ات به یک چای نعناع و هراز گاهی یک انجیر تقلیل پیدا کرده - خدای ناکرده آسیب جدی به خودت بزنی. به هر حال فعلا چیزی نمی گویم و می دانم خودت هم متوجه ی فشار بی مورد کارت هستی اما باید فکری به حال این وضعیت کرد.

امروز کلاس هایم بد نبودند. دانشجویانم امسال بهتر از سالهای قبل هستند و بیشتر از کلاس های پیشین اهل درس به نظر می رسند. پیش از شروع کلاس به دفتر جودیت رفتم تا ببینم چطور مقدمات لازم برای امتحان جامع را فراهم کنم. دیشب بعد از دیدن فیلم مستند  The unknown known که درباره ی دان رامسفلد بود تو که از شدت خستگی وسطش خوابت برده بود را فرستادم توی تخت و خودم نشستم کمی به خواندن شرایط امتحان جامع و تحویل پروپوزال از روی سایت دانشگاه مشغول شدم و متوجه شدم احتمالا امکان عملی کردنش ظرف یک ماه دیگه بابت کارهای احمقانه ی اداری نیست. خلاصه رفتم دفتر جودیت که بهم گفت همین الان تری بهش زنگ زده و ازش خواسته که ببینه آیا من تا حالا از کسی نمره ی +A گرفته ام یا نه و بهش گفته که تقریبا تمام نمرات من +A هست. خلاصه بهش گفته که برای اولین بار بعد از ۱۰ سال تدریس دارم به یک نفر +A میدهم. خب! واقعیتش اینه که مقاله ی وبر و دیالکتیک روشنگری ام در نهایت مقاله ی خوبی شد اما با توجه به اینکه تری مقالاتی که برای تو نوشته بودم و پیشاپیش از آشر بابتشون +A گرفته بودم را به تو A داده بود و بهت هم گفته بود که تا حالا به کسی +A نداده انتظاری بابت این نمره نداشتم. مسلما خوشحالم کرد اما دیگه گویی چون پرونده ی این مرحله را بسته ام خیلی برایم هیجان انگیز نبود.

اما این ویکند دوباره کتابخانه و درس هست و تو هم کاستکو میروی و قرار با مهناز و سندی داری و کلی کار خانه. البته فردا شب قراره با بچه های سابق کلاس آلمانی دور هم جمع شویم در رستوارن شهرزاد برای معرفی غذای ایرانی به اوکسانای روس، رجیز برزیلی- ژاپنی، مارک کانادایی ـ آلمانی و سوزی تمام کانادایی.

هیچ نظری موجود نیست: