۱۳۹۲ فروردین ۱۸, یکشنبه

پشت تپه ها


گفتم قبل از اینکه از خانه برای دیدن تئاتر تماشای یک رویای خصوصی بریم پست دیروز و امروز را بنویسم. تمام این دو روز را بیشتر از هر ویکند قبلی ماندیم خانه تا کنار هم باشیم. البته بیرون هم رفتیم و کارهای خوبی هم کردیم- جز درس خواندن!

دیروز برای صبحانه بعد از اینکه تو با دبی اسکایپ کردی رفتیم کرما. از آنجا تو بابت خرید یک لباس مناسب برای مهمانی خداحافظی لیز که هفته ی بعد هست رفتی فروشگاه بی و یکی دوجای اطراف را نگاه کنی و من هم رفتم یک سری به کتابفروشی های دست دوم زدم. بعد از اینکه برگشتم تا به تو بابت تصمیم گیری نهایی بین دوتا لباس کمک کنم و خریدت را کردی برگشتیم خانه و تا عصر خانه بودیم.

پیش از غروب رفتیم سینمای تیف تا فیلم رومانیایی پشت تپه ها را ببینیم که بسیار فیلم خوبی بود. قبلش هم در همان رستوران مجموعه ی تیف ساندویچی خوردیم بجای نهار و شام. فیلم خوبی بود هر چند که هم صندلی های سالن کمی نامناسب بودند و هم پشت سری هایمان احتمالا اولین مرتبه ای بود که به تماشای یک فیلم غیر انگلیسی آمده بودند. اما کلا از فیلم خیلی لذت بردیم. شب که برگشتیم خانه کمی با آمریکا که به مناسبت تولد امیرحسین مادر و خاله به خانه ی مامانم آمده بودند اسکایپ کردیم و کمی بی بی سی دیدیم و خوابیدیم.

امروز هم تمام روز را خانه بودیم. بعد از ماهها هوا به ۱۵ درجه رسید و البته آفتاب و ابر و باد زیادی می آمد. خانه را تمیز کردیم و تو کمی با مامانت و جهانگیر که دیروز کلی با بحث و دعواهای بی خود بین خودشان اعصابت را بهم ریخته بودند اسکایپ کردی و کمی هم با خاله فریبا که تهران هست تلفنی حرف زدیم و من هم کمی آلمانی خواندم تا الان که ساعت نزدیک ۷ عصر هست و داریم برای دیدن تئاتر گلشیفته و بهروز وثوقی و دیدن یک برنامه ی ایرانی میریم بیرون.

هفته ی جدید پر کار خواهد بود. تو که حسابی درگیر کار و شرکت خواهی بود و من هم از فردا به سلامتی قراره که شروع به کار کنم درست و حسابی و بی بهانه.

امیدوارم که ماه و ماههای خوبی پیش رو داشته باشیم و بخصوص خبرهای خوب از گوشه و کنار بشنویم خصوصا از ایران و اوضاع مردم و البته اسکالرشیپ من.

هیچ نظری موجود نیست: