۱۳۹۲ اردیبهشت ۳, سه‌شنبه

شلم


تمام دیروز را به اتمام تصحیح و پر کردن فرم نمره های بچه های کلاس خودم و تو گذراندم. فکر نمی کردم اینقدر این فرمها و جدولهای اکسل طول بکشه که تقریبا تا آخر وقت دیشب کشید. اما بلاخره تمام شد و از امروز که تنها باید ایمیلشون کنم دیگه کار تدریس را تا ترم جدید تمام کرده ام رفته. اما در عوضش کمی سرماخوردگی و سرفه گریبانم را گرفته بطوری که ماندنی شدم خانه و بعد از حمامی که صبح کردم و تو کمی ویکس بهم زدی و شیر و عسل برایم درست کردی و رفتی مانده ام تا استراحت کنم. احتمال زیاد کلاس آلمانی هم نمی روم و خلاصه بهترین بهانه برای به تعویق انداختن همه چیز و شروع کردن از آن فردای رویایی که قراره بیاد.

اما خداییش اگر شرک یا بالاتر از اون بمباردیه- که تقریبا غیر ممکنه- بشه واقعا از این ۱۰ سال پیش رو استفاده ای می کنم مثال زدنی. یادم به یک شبی افتاد که با بچه دور هم در خانه ی من تهران جمع شده بودیم و آخر شب که داشتیم بازی می کردیم بابک که با فرشید نشسته بود رو به من و سام گفت فکر هر چیز را می کردیم جز اینکه این دست کاملا *شلم* بشیم. حالا امیدوارم همین داستان اسکالرشیپ های من نشه.

خب! الان زنگ زدی که به سلامتی رسیدی و روز شلوغی را خواهی داشت. تام بیشتر از یک هفته نبوده و کلی کار برای انجام و هماهنگی دارید. روز و ماه و سال خوبی را برایت آرزو می کنم.

هیچ نظری موجود نیست: