۱۳۹۲ فروردین ۲۹, پنجشنبه

تونی و اوکسانا


با اینکه دیشب بعد از چند وقت خوب خوابیدم اما از صبح سردرد کلافه ام کرده. البته حالا که ظهر پنج شنبه هست و قراره که هوا گرم و بارانی بشه حالم کمی بهتر شده. تو سر کار هستی و من هم که تصحیح برگه ها را تمام کرده ام باید از امروز می نشستم پای تز که نشد. عصر هم کلاس آلمانی دارم و شاید این دو سه ساعت را با آلمانی خواندن در کافه بگذرانم.

از دیروز بگم که روز خوبی بود. خنک اما آفتابی. هنوز بهار نرسیده اما دیگه از زمستان هم خبری نیست. دیروز برای نهار با هم قرار داشتیم که من بیایم شرکت و کمی در دفتر تو بنشینم تا با هم بریم همان پایین ساختمانتان در رستوارن کناری. یک گدان سرخس تزیینی برایت گرفتم و آمدم. نیم ساعتی نشستیم و یکی دو تا از دوستان و همکارانت را دیدم و بعد با هم رفتیم و کمی بیش از نیم ساعت نشستیم و ساندویچی گرفتیم و گپی زدیم و البته تو هم دایم ایمیلهای کاریت را چک می کردی. من هم منتظر جواب کامرون بودم بابت چند دانشجوی دیگه که در نهایت هم گفت به همشون باید صفر داد. عصر هم با بچه های سال قبل گوته بابت شام در یک رستوارن مکزیکی قرار داشتیم. تونی از سوئیس آمده بود برای دیدار و اوکسانا همه را دور هم جمع کرده بود تا دو سه ساعتی از همدیگر بشنویم و بگوییم. تونی هنوز کار پیدا نکرده و هنوز آلمانی اش خیلی پیشرفت نکرده. سوزی خوب بود و مشغول کار در همان اداره ی بانکی که بود. بنیامین که تنها یک ترم جسته و گریخته با ما هم کلاس بود بعد از یک سفر چند ماهه از آلمان برگشته بود و بهم نکات مهمی درباره ی سفر به آنجا به نیت زبان آموزی داد. مارک خوب بود و راهی یک سفر چند ماهه به خاور دور پیش دوستان و همکاران سابقش که همچنان در هنک گنک و مالزی و تایلند که زبان انگلیسی درس میدهند. کندل گفت که از دوست پسرش بعد از یک سال و نیم جدا شده و دیگه امسال تابستان خبری از سفر به سوئیس نیست. اما اوکسانا که تازگی با دوست پسرش یک آپارتمان خریده بود بعد از ۴ سال از هم جدا شده اند و به قول خودش هنوز در این ده روز گذشته نتوانسته اوضاعش را سامان بده. کلی بهم ریخته بود اما برای خودش چند برنامه گذاشته تا زودتر به شرایط نرمالش برگردد. تا حدود ۹ شب دور هم بودیم و بعد هم با آرزوی سفر خوش برای مسافران و قرار دیدار سریعتر با سایرین از هم جدا شدیم.

هیچ نظری موجود نیست: