۱۳۹۱ تیر ۱۹, دوشنبه

بازگشت به خانه ( یا مقدمه ای بر سفر)



 خب بعد از هشت روز از پاریس به خانه برگشته ایم. در واقع دیروز عصر از فرودگاه پیرسون آمدیم و تا خانه را جارو و طی و گردگیری کردیم و رفتیم خرید و ساعت ۶ نهار و شام خوردیم تو پیش از ۷ خوابیدی و من هم کمی مقاومت کردم تا ۹ و نیم و بعد در تختخواب به تو پیوستم. الان هم دوشنبه ساعت ۲ بعد از ظهر است. رفتیم خرید و چک های برزری دانشگاه را به حساب گذاشتیم و من رفتم بی ام وی و تو هم رفتی برای آندیا که تولدش بوده خرید کردی و برگشتی خانه و نهار درست کرده ای و حالا هم کاری نداریم جز کمی استراحت و البته کلی ایمیل عقب افتاده و نوشتن خاطرات این سفر اینجا و البته ساعت ۶ رفتن به کلاس ترم جدید گوته- واقعا که کاری هم نداریم.


اما اول بگویم چرا از بعد از اپسالا تا امروز نتوانستم درباره ی پاریس اینجا چیزی بنویسم. متاسفانه علیرغم تمام لطف و محبتی که کریستین به ما داشت و واقعا با در اختیارمون گذاشتن یک اتاق کلی از نظر مالی جلومون انداخت، نتوانست که پس ورد اینترنتش را پیدا کند و ما در پاریس در واقع امکان دسترسی به اینترنت نداشتیم. یکی دوباری هم که در سالن یونسکو و استارباکس امکانش پدید آمد آنقدر کوتاه بود که تنها رسیدیم ایمیلهامون را چک کنیم. به هر حال در روز دوم که قصد داشتم در لحظه ای مناسب اولین پست را بگذارم کارم نیمه تمام ماند و نشد. اما متن نوشته پایین آمده و به عنوان مقدمه ای بر این سفر این را جداگانه ثبت می کنم و در پست مفصل بعدی تمام هفته را روز به روز خواهم نوشت.


****

روز دوم کنفرانس Cross Roads هست و ما از یکشنبه شب که پاریس رسیده ایم خیلی فرصت استراحت نداشته ایم و از آن مهمتر در خانه ی کریستین به اینترنت دسترسی نداریم. در واقع پس وردش را به یاد نیاورد و ما دیروز در سالن یونسکو مدت کوتاهی به اینترنت دسترسی داشتیم و امروز همانجا و الان هم که در سلف سرویس دانشگاه سوربن هستیم. از فردا هم که قصد نداریم کنفرانس را دنبال کنیم و می خواهیم چند جایی در پاریس را ببینیم بعید می دانم بتوانم در اینجا پست بگذارم. شاید جداگانه نوشتم و بعد از برگشت به تورنتو یکجا پستش کردم.


اما اگر سریع این دو سه روز را بخواهم مرور کنم باید از فرودگاه استکهلم شروع کنم که با خداحافظی از خاله که حسابی سرما خورده بود و بعد از رفتن ما دو روز بیشتر مرخصی گرفته و مانده خانه آغاز شد. به فرودگاه فرانکفورت که رسیدیم تو با فرانک در یکی از کافه های خارج از بخش ترانزیت قرار گذاشته بودی که هیچ کس نمی دانست کجاست. ضمن اینکه بهت گفتم اساسا نباید از این بخش خارج شویم اما هر چه گشتیم هم پیدا نکردیم. خلاصه بعد از یک ساعت و زمانی که کلا بی خیال شده بودیم اتفاقی فرانک را دیدی و تا رفتیم سالن دیگر فرودگاه و تا نشستیم کمی پیش خودش و شهاب و دخترشان زمان تمام شد و باید بر میگشتیم. موقع برگشت دوباره به سالن پروازها بخاطر یک چمدان مشکوک محوطه را خالی کردند و کارها خوابید. فرانک که به سالن پرواز ما زنگ زد آنها گفتند که ۵ دقیقه اضافه برایتان صبر می کنیم و اگر نرسیدید خواهیم رفت. خلاصه بعد از ده دقیقه انتظار دوباره سالن و دستگاههای اسکنر چمدانها شروع به کار کرد اما تا با کوله پشتی بسیار سنگین من و ساک دستی بدون چرخ دوان دوان رسیدیم به درست آن طرف فرودگاه خیس عرق و نفس نفس زنان در حال احتظار بودم. خلاصه که پرواز را از دست ندادیم اما خیلی اذیت شدیم. آن عرق کردن هم کار دستم داد و در هواپیما که خنک بود سرماخوردم و الان هم سرماخوردگی و حساسیت خیلی اذیتم می کنه.


******


خب! الان که دارم این را می نویسم با رسول هستیم و در یک استارباکس آمده ایم تا این نوشته را سیو کنم تا بعد....

هیچ نظری موجود نیست: